همیشه
کسانی هستند
که در
نهایت دلتنگی ...
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین
اتفاق شاید همین باشد ...
ایلهان برک
نظرات
همیشه کسانی هستند که در
نهایت دلتنگی ... نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم بدترین
اتفاق شاید همین باشد ...
شاعر :
ایلهان برک ,
سه شنبه 29 مهر 1393 .:|:. 18:55 .:|:. علی ساطع هرگز به دست اش ساعت نمی بست ! روزی از او پرسیدم : پس چگونه است که همیشه سر ساعت
به وعده می آیی ؟ گفت : ساعت را از خورشید می پرسم !
پرسیدم : روزهای بارانی چطور
؟
گفت : روزهای بارانی همه ی ساعت ها ، ساعت عشق است ... راست می گفت ؛ یادم آمد که روزهای بارانی او
همیشه خیس بود ...
واهه آرمن شاعر :
واهه آرمن ,
دوشنبه 28 مهر 1393 .:|:. 19:03 .:|:. علی ساطع
پا به پای من میومد مثله تو تنهام نمیذاشت خیلی آروم حرف میزد ، با محبت گوش میداد حال و روزمو می فهمید ، میدونستم منو می خواد
اما من قد تو عاشقش نبودم قد تو دوسش نداشتمو ندارم
بیشتر از جونی که میذاشت پای عشقم حاضرم جونمو پای تو بذارم
آدم رویاهای من ساده بود ساده و آسون مثله من عاشق دریا عاشق نم نم بارون
اما من قد تو عاشقش نبودم قد تو دوسش نداشتمو ندارم
بیشتر از جونی که میذاشت پای عشقم حاضرم جونمو پای تو بذارم
تو برای گریه های بی صدای بی گلایه چی بودی خیالی یا سایه
تو به جای اینکه پای روزگار من بشینی منو بستی به کنایه
آدم رویاهای من اصلا اینجوری نبود سایشو سنگین نمیکرد آدم دوری نبود
اما من قد تو عاشقش نبودم قد تو دوسش نداشتمو ندارم
بیشتر از جونی که میذاشت پای عشقم حاضرم جونمو پای تو بذارم شاعر :
..: ترانه های ؟ :.. ,
یکشنبه 27 مهر 1393 .:|:. 17:49 .:|:. علی ساطع
چهارشنبه 23 مهر 1393 .:|:. 21:32 .:|:. علی ساطع مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده شده ام بی رمق و غم زده و تا خورده
اخم کن ، زخم بزن ، تلخ بگو ، سر بشکن قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده
ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند بس که آب و نمک از سفره ی دریا خورده
عشق داغ است و دوای تن سرد من و تو دور آتش بنشینیم دو سرما خورده ؟
برسانید به یوسف که سرافراز شدی هر چه سنگ است به بیچاره زلیخا خورده
برسانید از او صرف نظر خواهم کرد نرساند اگر از آن لب حلوا خورده ناصر حامدی شاعر :
ناصر حامدی ,
سه شنبه 22 مهر 1393 .:|:. 18:04 .:|:. علی ساطع پاییز آمدست که خود را ببارمت پاییز لفظ دیگر "من دوست دارمت" یعنی تو را به دست خودت می سپارمت وقتی که در میان خودم می فشارمت حتی اگر خاک شوم تا بکارمت گاهی چنان سریع که جا می گذارمت یک روز می رسم و تو را می بهارمت!!!
سید
مهدی موسوی شاعر :
سید مهدی موسوی ,
دوشنبه 21 مهر 1393 .:|:. 16:44 .:|:. علی ساطع
آﻣﺪﯼ ﻃﺒﻌﻢ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪ ، ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺷﺪ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ، ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩﺍﯼ ﺭﻭﺡ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰﯼ ﻣﻦ ! ﺩﺭ ﺗﻨﻢ ﺟﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﻫﺮ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﻋﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮﺍَﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣّﯿﺪ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ، ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻋﺸﻖ ﺯﻻﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺠﯽ ﺑﺎ ﻗﺴﻢ ﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ﺳﻮﮔﻨﺪ ، ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮔﺮﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺻﺎحب خانهﺍﯼ ﺍﯼ ﺧﻮﺏ ! ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﻦ ﮔﺎﻡ ﻧﮕﺬﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﻗﻠﻌﻪﺍﯼ ﻣﺘﺮﻭﮎ ﻭ ﮔﻤﻨﺎﻣﻢ ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﺁﻥﻗﺪﺭ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﺩﻟﻢ ﺣﺲ ﺻﺤﺮﺍ ﮔﺮﺩِ ﺷﻬﺮﺁﺷﻮﺏ ! ﺗﻮﻓﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
ﮔﺮﺩﺑﺎﺩ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻮﺍﺟﺖ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ ﺭﻗﺺ ﻣﺸﻌﻞﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟
حمیدرضا
حامدی شاعر :
...: قالب های ادبی کهن :... ,
یکشنبه 20 مهر 1393 .:|:. 18:43 .:|:. علی ساطع
|
بسم الله الرحمن الرحیم
جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی دیگر صفحات
فهرست شاعران وبگاه
آرشیو مطالب
برچسب ها
درخت |
عاشق |
اشک |
بانو |
خورشید |
مرگ |
چشم |
خیال |
تنها |
پرنده |
لب |
لبخند |
جمعه |
ستاره |
زمستان |
دست |
دیدار |
دلتنگی |
ماه |
زندگی |
پاییز |
مو |
تنهایی |
شب |
بوسه |
دوست داشتن |
رفتن |
ابی |
غروب |
دل |
باد |
گریه |
آسمان |
پنجره |
نفس |
آغوش |
داریوش |
گل |
نگاه |
بهار |
زن |
خواب |
خنده |
دریا |
بغض |
باران |
قلب |
شعر |
عشق |
سیاوش قمیشی | آمار بازدید وبگاه
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید این ماه : بازدید ماه قبل : بازدید کل : تعداد کل مطالب : بیشترین بازدید : 7030 عزیز در تاریخ : 18 اردیبهشت 1395 آخرین بروز رسانی : آخرین بازدید : |