تاریخ مرگ و ماتم است : تقویم کهنه روی میز
هر برگ آنرا پاره کن ، میان
شعله ها بریز !
باید قلم گرفت به دست ، تقویم تازه ای نوشت ،
باید که تن نداد و رفت ، به
جستجوی سرنوشت
هر برگ این تقویم درد ، روز دروغ و شیون است
تاریخ ما ، حضور ما ... در
دستِ تو ، دست من است
بر ما هر آنچه که گذشت ، تاریخ ما نبود و نیست
آغاز ما : عمر زمین ، با
خلقت دنیا یکی ست
تا کی به فکر معجزه ؟ در انتظار حادثه ؟
سوار سرنوشت تویی ... پشت
غبار حادثه ،
تا کی به ظلمت گم شدن ؟ جادو شدن ؟ زانو زدن ؟
خدا ندارد احتیاج : به
نذر تو ، نیاز من
تقویم درد و تفرقه ، ما را به عصرِ سنگ برد
این قومِ در خود گم شده ،
از ذات خود ، شکست خورد
این کهنه تقویم غریب ، تکرار تاریخ عزاست
بی ابتدا و انتهاست ... نگو
که شرح حال ماست
باید جهان را تازه دید ، رفت و به فرداها رسید ،
برای یک آغاز نو ، نباید
انتظار کشید
به اعتماد دست هم ، باید گرفت از نو ، قلم ،
دوباره خط زد و نوشت ، از
ابتدا ، قدم قدم
تاریخ مرگ و ماتم است این کهنه تقویم غم است
بی ترس دوزخ یا بهشت از
زندگی باید نوشت
اردلان سرافراز