جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دلتنگی

می‌دانی ...

در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم

بلکه در جمع این‌چنین‌ترم

 

دلتنگی محصول غیبت نیست ، محصول حضور است

حضور هر کس غیر از تو

 

بودن با دیگران ، نبودن تو را بیشتر می‌کند

دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و

اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند

بلکه آدم‌ها هستند

 

آدم‌ها ، آخ آدم‌ها ...

آخ از آدم‌هایی که هستند ، اما تـــو نیستند

 

 

حسین وحدانی

 



شب های بی تـــو بودن


شب هایی که

ماه را ، در آسمان می بینم ،

فکر می کنم تویی که پنهانکی نگاهم می کنی  …

می بینی ماه من !

شب های بی تـــو بودن

چگونه می گذرد ؟!

 

عادل دانتیسم



حالم بد است ...

حالم بد است مثل زمانی که نیستی

دردا که تو همیشه همانی که نیستی


وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای

وقتی که نیستی نگرانی که نیستی


عاشق که می شوی نگران خودت نباش

عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی


با عشق هر کجا بروی حیّ و حاضری

در بند این خیال نمانی که نیستی


تا چند من غزل بنویسم که هستی و
 

تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی


من بی تو در غریب ترین شهر عالمم

بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟

 

 

غلامرضا طریقی



می نویسمت ...

خواستم از زیبایی ات بنویسم ...

 دیدم نیستی

            نوشتم "درخت"

تا هروقت

 از کنارش رد شدی

            شاخه ها برایت برقصند

همیشه راهت را کج کرده ای

درخت را بر می دارم

            می نویسم "رودخانه"

نرسیده لباس هایت را میکَنی

ماهی کوچکی می شوی در آب های دور

                        که ماهیگیر پیر ، آن را از آب می گیرد

می ایستم میدان ماهی فروشان ، کنار پیرمرد

لباس هایت را که در دستم می بینی

                        جان می گیری ، بلند می شوی

و من

بلافاصله می نویسم "اتاق"

            و چراغ را خاموش می کنم !

 

 

امیر حسین بریمانی

 



در نبود تـــو ...

در غیاب تـــو

ترانه های تکان دهنده نوشتم ،

به تماشاى کشورهای جهان رفتم

                        خانه خریدم ، مردِ خانه شدم

 

اما هنوز جای تو

 در تک تک دقیقه ها خالی ست ،

شعرها برای زیبا شدن به تکه ای از تو محتاجند

                        و نوشتن پلی ست که مرا به تو می رساند ...

 

چه کسی باور می کرد

 در نبود تو تقویم ها ورق بخورند

 و من هر سال شمع های تولدم را فوت کنم

                        بی آن که صدای کف زدنت در گوشم بپیچد ؟

 

دیگر احتمال بازگشتن تو لطیفه ای ست

            که دوستان قدیمی مرا با آن دست می اندازند

 

و آن قدر در خلأ غیبتت مرده ام

            که هیچ زنگ تلفنی مرا از جا نمی پراند  !

 

 

یغما گلرویی


27 سالگی



نبودن تو ، جنون من

تو نیستی و من

تا جنون ، تا مرز نبودن

تا رها شدن

از هرچه که رنگ هوشیاری دارد ،

            تا سقوط ، تنها یک قدم فاصله دارم

 

تو نیستی و من

دلگیر از کسانی که

بی خبر می میرند ، بی خبر می میرم

مثل غریبی که

 دل به هیچ آشنائی ندارد

            با خودم به هم می زنم

مثل مسافری که

یقینی به رسیدن ندارد

            فاتحه ی هر چیز آبادی را خوانده ام

تو نیستی و من به هوای تو

سر می زنم به تک تک مسافر خانه های این شهر

 

احساس می کنم

همه غریبه ها بویی از تو دارند !

...

 

راحت ترین راه را تـــو انتخاب کردی ؛

"نبودن"

 

کوتاهترین راه را من ؛

"جنون"

 

 

 

نیکی فیروزکوهی



زندگی ام ...

همین که پنجره را

این همه می بندم و باز می کنم

                        تا اتاق پر بشود از پروانه ها

 

همین که می نشینم

تار بلند موهای خورشید را

                        به هم گره می زنم

 

همین هرروز

غرق شدنم در نبودنت

            شده است زندگی ام  ...

 

 

فرناز خان احمدی

 

 



تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات