جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
تـــو را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم

بانوی من !

از شانه‌هات شروع کنم

 برسم به دست‌هات

            یا از دست‌هات بروم بالا؟

یک وقت نگاهم نکنی!

دستپاچه می‌شوم

            لب‌هات را می‌بوسم


نوشته‌هات را بزرگ می‌کنم

می‌چسبانم به آینه

که به جای خودم

            تو لبخند بزنی

من

من با صدای نفس کشیدنت هم

عاشقی می کنم

حتی اگر آرام و بی صدا

خودم را بگذارم در دست‌هات و بروم

حتی وقتی از کنارت رد شوم

برای پرت نشدن حواست

                        بوی تنت را پُک بزنم

 

نه !

تـــو را با هیچ چیز

 عوض نمی‌کنم ، حتی با زندگی

 

...

این سه تا نقطه را برای تو گذاشته‌ام

عشق من !

همیشه اینها نشانه‌ی سانسور نیست

               هزار حرف و تصویر و خاطره در آن خوابیده

مثل من که وقتی نگاهت کنم

سه نقطه بیش‌تر نمی‌بینم


تو ، من و خدا ...

           که از دیوانگی سر به بیابان گذاشت !

 

 

 

عباس معروفی

 



مرگ برگ ها

پاییز من

 از آنجایی آغاز می شود که ...

 

 تـــو

 چند قدم از

       شعرهایم دور می شوی


بانو  ...

همیشه همین است که می بینی


برگ ها

وقتی به مردن فکر می کنند

             که مهر تمام شده باشد ...




مرتضی غلام نژاد 



اسب زخمی


فقط شلّیک کن ، این آخرین راهه

بزن تیر خلاصو قصّه کوتاهه

یکی ، بود و نبودُ با خودش برده

بهت گفتم ، کلاغ قصّه مون مرده ...


نگفتم تا نیای آروم نمی گیرم ؟

نگفتم جون به لب می شم ، نمی میرم ؟

نگفتم آخر این قصّه می اُفتم ؟

بدون تو نمی تونم ، بهت گفتم ...!


تـــو حال اسب زخمی رو نمی فهمی

بکش این ماشه رو ، بانوی بی رحمی

بکش این ماشه رو ، تو خوده این زخمی


من از تو زخمی ام اما ، نمی خوام مرهمم باشی

نه حتی لحظه ی آخر ، تو تنها همدمم باشی


تـــو حال اسب زخمی رو نمی فهمی

بکش این ماشه رو ، بانوی بی رحمی

بکش این ماشه رو ، تو خوده این زخمی


فقط شلّیک کن ، این آخرین راهه 


کامران رسول زاده



یاد بگیر جانم !

یاد بگیر جانم !

دوست داشتن

برای خاطر چشم و ابرو نمی ماند

عشق

به احترام اندام تراشیده ی هیچکس

روی پاهایش نمی ایستد

فراموش نکن

برجسته ترین لباس ها

آخرسر جایش گوشه ی کمد 

لا به لای یک دنیا لباس های خانگی گشاد

که تو را هم بستر رویاهای شیرین شبانه می کنند ، جا خوش می کند

یادت نرود

دنیا دنیا لوازم آرایش هم که داشته باشی

با یک آب تمامش پاک می شود

 

و تو می مانی ، خود تـــو

که به گمانم

یادت رفته وقتی لبخند می زنی

زیباترین مخلوق خدا را نشان دنیا می دهی

به دل ات بسپار اگر کسی آمد

که خود تو را

که روزهایی می رسد ،

که هیچ حوصله ی  آراسته بودن را هم نداری ...

نگاه خواهانش را به تو بدوزد !

و بگوید ...

امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای

که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟

خودش را بسپارد به روزگارش

تا تو بشوی بانوی لحظه هایش ... !

 

عادل دانتیسم 



بانوی من !

امشب

شب اجابت امید و آرزوست

 

بانوی من !

 بیا و خودت مستجاب کن

 

 

احسان پرسا



+ آن شب قدری که گویند اهل خلوت ، امشب است !!

+ التماس دعا






شاعر : احسان پرسا ,
ماه بانو

شب پره ها

برای رسیدن

            به ماه بانویشان

                        شب را گم کرده‌اند

 

در میان

این همه ماه فریب

که درختان مرده ، گل داده‌اند

                        پرهایشان را گم کرده‌اند

 

بانو !

شب پره ها

             گم شده‌اند

                        گم شده‌ام ...

 

 

 

کیکاووس یاکیده



شوق حضور تو‌

اگر خورشید ، با مرگ برود

تمام درختان ، شکل من خواهند بود

                             بی خورشید ، بی بانو ...

 

مرا ببخش

که پنداشتم

شادی پرواز پرستو‌ها

            از شوق حضور توست ...

آنها بهار را

با تـــو اشتباه می‌گیرند

            آخر کوچک‌اند ، کوچکم  !



کیکاووس یاکیده



تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات