جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
مثل قاصدک

دوست نداشتم

       خبر رفتنت را کسی بفهمد

 

بغضم را در تنهایی شکستم

 

مثل قاصدکی که

جای باد به باران فکر می کرد .

 

 

محسن حسینخانی



من به اشغال تو درآمده ام ...

نگرانم !‌ ولی چه باید كرد 

عشق ، دلواپسی نمی فهمد

درد من ، خط میخی است عزیز

درد من را كسی نمی فهمد !

 

بغض كردن میان خندیدن

تكیه دادن به كوه نامرئی

خسته ام از ضوابط عرفی

خسته ام از روابط شرعی

 

هیچ كس ،‌ هیچ كس نمی داند

به نگاهت چه عادتی دارم

هیچ فرقی نمی كند دیگر

اینكه با تو چه نسبتی دارم

 

تف به هرچه اصول ، هرچه فروع

تف به هرچه ثواب ، هرچه گناه

توی تاریک خانه ی دنیا

عقل جن است و عشق بسم الله !

 

چشم هایت نگاه خیسم را

مثل برق سه فاز می گیرد

تو برایم جرقه ای وقتی

خانه را بوی گاز می گیرد !

 

زیر آتش فشان جنگ تو

یخ هر چیز آب خواهد شد

مثل یک سرزمین بی سرباز

همه چیزم خراب خواهد شد ...


تـــو مرا زجر می دهی عشقم

مازوخیسمی كه دوستش دارم

من به اشغال تو درآمده ام

صهیونیسمی كه دوستش دارم !

 

 

یاسر قنبرلو 



فکر کن ...

فکر کن وقت تماشای تـــو باران بزند

چک چک چتر تو در گوش خیابان بزند

نفسم حبس شود عشق تو جرمم باشد

ابر بین من و تو میله ی زندان بزند

هیجان دارم و در سینه دلم می کوبد

در ویران شده بگذار فراوان بزند

برگ سبزی است بیا تحفه ی درویش کن این

ناز چشمی که سراز ریشه ی انسان بزند

موی من بحر طویلی است که دستت در آن

موج خواهد شد اگر دست به طغیان بزند

عشق مفهوم عجیبی است که در ذهن همه

می تواند قدمی ساده و آسان بزند

عشق یعنی غم یک قطره ی باران وقتی

دل به دریا زده یک مرتبه توفان بزند

عشق یعنی نفس سوخته آنجایی که

سینه ی داغ نی ، آتش به نیستان بزند

عشق یعنی غم برگی که دلش می خواهد

به تن شاخه ای از فصل زمستان بزند

عشق یعنی که زنی از هیجان شعر شود 

و هوایش به سر مرد غزلخوان بزند

فکر کن چشم کسی حامله ی بغض تو بود

فکر کن وقت تماشای تو باران بزند  ...

 

 

مهرا آرین مهر



من حقی ندارم !

می بینمت ، بیش از همیشه بیقرارم

می بیندت ... می بینی اش ... . من بغض دارم


می بوسمت ، مثل سرابی می گریزی

می بوسدت ، کم مانده یک دریا ببارم


موهای کوتاهم مرا از چشمت انداخت

موی بلندش می شود آویز دارم


من چای میریزم برایت ... نیستی ... حیف

او چای می ریزد برایت ... من خمارم !


زانوی
تنهایی بغل میگیرم اینجا

او را نوازش می کنی ... جان می سپارم


عکسم به فریاد آمده : خالیست جایت

عکسش در آورده دمار از روزگارم


می خندم و مهمان اخمم می کنی باز

می خندد و من بوسه ها را میشمارم


می خواهمت ، می خواهدت ، لعنت به تقدیر
!

تو حق او هستی و من حقی ندارم


نفیسه سادات موسوی 



با تو ستاره می شوم

همیشه از نگاه تو ساده عبور می کنم

دل ز هم گسسته را با تو صبور می کنم

                ( از اینکه عاشق تـــو ام ، حس غرور میکنم )

 

دوباره با سلام تو پر از بهانه می شوم

با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم

 

با تو ستاره می شوم ، با تو ستاره می شوم

 

از سایه های ملتهب همیشه می گریختم

اگر تو همنفس شوی ، صبح اشاره می شوم

 

با تو ستاره می شوم ، با تو ستاره می شوم

 

تو از نهایت امید به درد من گریختی

به حرمت حضور تو بغض دوباره می شوم

 

با تو ستاره می شوم ، با تو ستاره می شوم

 

شانه به شانه دیدمت ، مست ترانه دیدمت

اگر که همسایه شوی ، سبز بهاره می شوم

 

 با تو ستاره می شوم ، با تو ستاره می شوم

 

 

ترانه مکرم



شاعر : ترانه مکرم ,
+ هدیه به تـــو ...

دشت روونه گونه ام

هدیه به تو ، هدیه به تو

غنچه ی ناگشوده ام

هدیه به تو ، هدیه به تو

رود به گل نشسته ام

شاعر وابسته ام

بغض گلوی خسته ام

هدیه به تو ، هدیه به تو

 

هدیه به تو

ای تـــو همه گذشته های خوب من

هدیه به تو

ای تک سوار دشت بی سوار من

هدیه به تو ، هدیه به تو ، هدیه به تو ...

غنچه ی ناگشوده ام

هدیه به تو ، هدیه به تو



ورد زبان رودها ، قامت هرچه بودها

فاصله ی حضور من ، خط میان بودها

هست فدای روی تو حاصل گفت و گوی تو

نیست مرا مگر شدن ، حاصل جستجوی تو

دورتر از درون خود ، خسته تر از برون تو

وای چرا نگشته ام تشنه تر از سراب تو

تشنه تر از سراب تو

 

هدیه به تو

ای تـــو همه گذشته های خوب من

هدیه به تو

ای تک سوار دشت بی سوار من

هدیه به تو ، هدیه به تو ، هدیه به تو ...

غنچه ی ناگشوده ام

هدیه به تو ، هدیه به تو


غنچه ی ناگشوده ام

هدیه به تو ، هدیه به تو

 

 

 

ایرج صف شکن


+ حتما خوشتون میاد


 دانلود فایل صوتی با صدای آرمین

 دانلود فایل تصویری



فریب

با آمدنت فریبم دادی یا با رفتنت ؟

کاش هرگز تو را نمی‌دیدم

            تا همیشه سراغت را

                        از فرشتگان می‌گرفتم

تا تلخ‌ترین شعرم را هرگز

            در گوش خدا نمی‌خواندم ...

کاش هرگز تو را نمی‌دیدم

              آن‌وقت نه بغضی در گلویم بود

                        نه دل‌شدگی و نه مشتی شعر ...

 

 

واهه آرمن

 



شاعر : واهه آرمن ,

تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات