تازه شو ، تازه مثل همین ترانه
فکر جنگل باش اگه باغ تو سوخته
فکر شاعر گرسنه باش همون که
حتی یک غزل به شیطون نفروخته
فکر نو کردن شب باش و سپیده
فکر دستی باش که دنبال کلیده
فکر دستی که رو چهل ستون ابری
دوباره خورشید بی حجاب کشیده
فکر من باش که هنوز مثل قدیمم
با همون رفاقت و همون سخاوت
با همون دل ، دل نبضی که همیشه
برای تو میزنه تا بی نهایت
اگه سقفمون شکسته میتونیم از نو بسازیم
میتونیم به هم صدائی ، به یکی شدن بنازیم
آی بنازم عاشقا رو که هنوز طلایه دارن
که هنوز حافظ شعرن ، همه از جنس بهارن
نگو قحط نوره اینجا ، عاشقامون خودِ نورن
برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن
نگو قحط نوره اینجا ، عاشقامون خودِ نورن
برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن
گریه رو به خنده بفروش که خراب خنده هاتم
باز بخون مثل قدیما که هوادار صداتم
روز نو ارزونی تو ، رخت و بخت و تخت تازه
دست تو هنوز میتونه روزگاری نو بسازه
نگو قحط نوره اینجا ، عاشقامون خودِ نورن
برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن
نگو قحط نوره اینجا ، عاشقامون خودِ نورن
برای دلتنگی تو همشون سنگ صبورن
شهیار قنبری