جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
گل بارون زده من

گل بارون زده من گل یاس نازنینم

می‌شکنم پژمرده می‌شم نذار اشکات رو ببینم


تا همیشه تورو داشتن ، داشتن تمام دنیاست

از تو و اسم تو گفتن بهترین همه حرفاست


با تو ، با تو اگه باشم وحشت از مردن ندارم

لحظه‌هام پُر می‌شه از تو وقت غم خوردن ندارم


ای غزلوارۀ دلتنگ که همه تنت کلامه

هنوز هم با گل گونه‌ات شرم اولین سلامه


ای تو جاری توی شعرم مثل عشق و خون و حسرت

دفتر شعر من از تو سبد خاطره‌هامه


ای گل شکسته ساقه گل پرپر

که به یاد هجرت پرنده‌هایی


توی یأس مبهم چشمهات می‌بینم

که به فکر یه سفر به انتهایی


سر به ‌زیر دل‌شکسته نازنینم

اگه ساده‌ست واسه تو گذشتن از من


مرثیه سر کن برای رفتن من

آخه مرگه واسه من از تو گذشتن


با تو ، با تو اگه باشم وحشت از مردن ندارم

لحظه‌هام پُر می‌شه از تو وقت غم خوردن ندارم


گل بارون زده من اگه دلتنگم و خسته

اگه کوچیدن طوفان ساقۀ منم شکسته


می‌تونم خستگی‌هات رو از تن پاکت بگیرم

می‌تونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم


می‌تونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم

می‌تونم برای خوبیت واسه سادگیت بمیرم

 

 

ایرج جنتی عطایی




برچسب‌ها : #داریوش
یاور همیشه مومن

ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من


ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید
تو شبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید

اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی

ناجی عاطفۀ من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم

وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت
وقتی هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت

وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود

تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شبو دریدی

یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت
برای من شده عادت


ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من

مقصدت هر جا که باشه هر جای دنیا که باشی
اونور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی

خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیقه دست بی ریای من بود

یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت
برای من شده عادت

 

 

ایرج جنتی عطایی


با تشکر از بهترین رفیق سالهای اخیر




برچسب‌ها : #داریوش
چشم من

چشم من بیا منو یاری بکن
گونه هام خشکیده شد ، کاری بکن

غیر گریه مگه کاری می شه کرد
کاری از ما نمی آد ، زاری بکن

اون که رفته ، دیگه هیچ وقت نمی آد
تا قیامت دل من گریه می خواد

هر چی دریا رو زمین داره خدا
با تموم ابرای آسمونا

کاشکی می داد همه رو به چشم من

تا چشام به حال من گریه کنن

اون که رفته ، دیگه هیچ وقت نمی آد

تا قیامت ،‌ دل من گریه می خواد

قصه ی گذشته های خوب من

خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن

حالا باید سر رو زانوم بذارم

تا قیامت اشک حسرت ببارم

دل هیچ کی مثل من غم نداره

مثل من غربت و ماتم نداره

حالا که گریه دوای دردمه

چرا چشمم اشکشو کم می آره

خورشید روشن ما رو دزدیدن

زیر اون ابرای سنگی کشیدن

همه جا رنگ سیاه ماتمه

فرصت موندنمون خیلی کمه

اون که رفته ،‌ دیگه هیچ وقت نمی آد

تا قیامت دل من گریه می خواد

سرنوشت چشاش کوره نمی بینه

زخم خنجرش می مونه تو سینه

لب بسته سینه ی غرق به خون

قصه ی موندن آدم همینه

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمی آد

تا قیامت ، دل من گریه می خواد

 

 

اردلان سرفراز




دستای تو ...

ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم

                        هر جا که پا میزارم تورو اونجا میبینم

یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود

                        قصهء غربت تو قد صدتا قصه بود


یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه


تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد

                        گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد

حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب

                        چرا بیصدا شده لب قصه های خوب

من که باور ندارم اون همه خاطره مرد

                        عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد

آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده

                        انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده


یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه


 

اردلان سرفراز




برچسب‌ها : #داریوش
معجزه خاموش

طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده

یه آه ؛ خداحافظ ، یه فاجعه ی ساده

 

خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد

 

ای معجزه خاموش  یه حادثه روشن شو

یه لحظه فقط یه آه از جنس شکفتن شو

 

از روزن این کنجِ خاکستری پرپر

مشغول تماشای ویرون شدن من شو

 

برگرد به برگشتن ، از فاصله دورم کن

یه خاطره با من باش ، یه گریه غرورم کن

 

از گرگر بی رحم این تجربه من سوز

پرواز رهایی باش به ضیافت دیروز

 

به کوچه که پیوستی شهر از تو لبالب شد

لحظه ، آخر لحظه ، شب ؛ عاقبت شب شد

 

آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بود

راهی شدن حرف نقطه چین پایان بود

 

ای معجزه ی خاموش یه حادثه روشن شو

یه لحظه فقط یه آه از جنس شکفتن شو

 

از روزن این کنجِ خاکستری پرپر

مشغول تماشای ویرون شدن من شو



ایرج جنتی عطایی




آواز پری ها

شعله زد عشق و من از نو ، نو شدم

                        پر شدم از عشق تو ، مملو شدم

شوق شیدایی مرا از من گرفت

                        من به خود برگشتم از تو ، تو شدم

 

آه ، با تو من چه رعنا می شوم

                        آه ، از تو من چه زیبا می شوم

عطر لبخنده خدا می گیرم و

                        شکل آواز پری ها می شوم

 

با تو من هم جامه ی شب می شوم

                        هم طپش با گرگره تب می شوم

با تو من هم بستره گلبرگ ها

                        از شکفتن ها لبالب می شوم

 

آه ، هستی جز تمنای تو نیست

                        آه ، لذت جز تماشای تو نیست

یک نفس دور از تو باشم ، مرده ام

                        زندگی جز مرگ در پای تو نیست

 

شعله زد عشق و من از نو ، نو شدم

                        پر شدم از عشق تو ، مملو شدم

شوق شیدایی مرا از من گرفت

                        من به خود برگشتم از تو ، تو شدم

 

آه ، با تو من چه رعنا می شوم

                        آه ، از تو من چه زیبا می شوم

عطر لبخنده خدا می گیرم و

                        شکل آواز پری ها می شوم





ایرج جنتی عطایی


برچسب‌ها : #داریوش
ای نازنین


ای نازنین ، ای نازنین در آینه ما را ببین

از شرم این صد چهره‌ها در آینه افتاده چین

از تندباد حادثه گفتی که جان در برده‌ایم

اما چه جان دربردنی ، دیریست که در خود مرده‌ایم

ای نازنین ، ای نازنین در آینه ما را ببین
از شرم این صدچهره‌ها در آینه افتاده چین

اینجا به جز درد و دروغ همخانه‌ای با ما نبود
در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود

عشق و شعور و
اعتقاد کالای بازار کساد
سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم باد

هجرت
سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت
هر کس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت

ای نازنین ، ای نازنین در آینه ما را ببین
از شرم این صدچهره‌ها در آینه افتاده چین

من با تو گریه کرده‌ام در سوگ همراهان خویش
آنان که عاشق مانده‌اند در خانه بر پیمان خویش

ای مثل من در خود اسیر ، لیلای من با من بمیر
تنها به یُمن مرگ ما ، این قصه می‌ماند به جا

هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت

هر کس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت

ای نازنین ، ای نازنین در آینه ما را ببین
از شرم این صدچهره‌ها در آینه افتاده چین

ای مثل من در خود اسیر ، لیلای من با من بمیر
تنها به یُمن مرگ ما ، این قصه می‌ماند به جا

ای نازنین ، ای نازنین در آینه ما را ببین
از شرم این صدچهره‌ها در آینه افتاده چین

 

 

اردلان سرفراز



برچسب‌ها : #داریوش

تعداد کل صفحات: 5


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات