جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
چکاوک

کجای این جنگل شب پنهون می‌شی خورشیدکم
پشت کدوم سد سکوت ، پر می‌کشی چکاوکم

چرا به من شک می‌کنی من‌که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو

دست کدوم غزل بِدم ، نبض دل عاشقم رو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقم رو

گریه نمی‌کنم نرو ، آه نمی‌کشم بشین
حرف نمی‌زنم بمون ، بغض نمی‌کنم ببین

سفرنکن خورشیدکم ترک نکن من رو نرو
نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو

نزار که عشق من و
تو اینجا به آخر برسه
بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه

گریه نمی‌کنم نرو ، آه نمی‌کشم بشین
حرف نمی‌زنم بمون ، بغض نمی‌کنم ببین

نوازشم کن و ببین عشق می‌ریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه‌هام

اگرچه من به چشم تو کمم ، قدیمی ام ، گُمم

آتشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم

گریه نمی‌کنم نرو ، آه نمی‌کشم بشین
حرف نمی‌زنم بمون ، بغض نمی‌کنم ببین

 

ایرج جنتی عطایی




برچسب‌ها : #داریوش
شام مهتاب

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی ،

عجب شاخه گل وار به پایم شکستی !

 

قلم زد نگاهت به نقش آفرینی

که صورتگری را نبود این چنینی !

 

پریزاد عشق و مهاسا کشیدی

خدا را به شور تماشا کشیدی !

 

تو دونسته بودی چه خوش باورم من !

شکفتی و گفتی : از عشق پرپرم من !

 

تا گفتم کی هستی ؟ تو گفتی : یه بی تاب !

تا گفتم دلت کو ؟ تو گفتی که : دریاب !

 

قسم خوردی بر ماه که "عاشق ترینی"

تو یک جمع عاشق تو "صادق ترینی"

 

همون لحظه ابری ، رخ ماه و آشفت

به خود گفتم : ای وای ! مبادا دروغ گفت ؟

 

گذشت روزگاری از اون لحظه ناب

که معراج دل بود به درگاه مهتاب

 

در اون درگه عشق ، چه محتاج نشستم !

تو هر شام مهتاب ، به یادت شکستم !

 

تو از این شکستن خبر داری یا نه ؟

هنوز شور عشق و به سر داری یا نه ؟

 

هنوزم تو شب هات اگه ماه و داری ،

من اون ماه و دادم به تو یادگاری !


 

مینا جلالی


شاعر : مینا جلالی ,
اجازه


کوهو میذارم رو دوشم
، رخت هر جنگو می پوشم

موجو از دریا می گیرم ، شیره ی سنگو می دوشم

 

می آرم ماهو تو خونه

همه خاک زمینو می شمرم دونه به دونه


اگه چشمات بگن آره ، هیچکدوم کاری نداره


دنیا رو کولم می گیرم ، روزی صد دفعه می میرم

می کنم ستاره ها رو ، جلوی چشمهات می گیرم

 

چشمات حرمت زمینه ، یه قشنگ نازنینه

تو اگه بخوایی نذارم هیچ کسی تو رو ببینه

 

اگه چشمات بگن آره ، هیچکدوم کاری نداره

 

چشم ماه و در می آرم ، یه نوردبون می آرم

عکس چشمتو می گیرم ، جای چشم اون می ذارم

 

آفتابو ورش می دارم واسه چشمات در میذارم

از چشمات آینه می سازم با خودم برات می آرم

 

اگه چشمات بگن آره ، هیچکدوم کاری نداره ...

 


رضا عطایی



برچسب‌ها : #داریوش
امان از ...

امان از راه بی عابر ، امان از شهر بی شاعر
امان از روز بی روزن ، امان از اینهمه رهزن

امان از باد بی باده ، امان از سرو افتاده
امان از تیغ بی دردان ، به جای بوسه بر گردن

امان از سایه ی بی سر ، بر این درگاه دردآور
امان از ناتمام تو ، امان از ناتمام من

امان از روز بی رویا ، امان از شام مرگ آوا
امان از جای صد دشنه ، میان چین پیراهن

امان از شعله ی آخر ، هجوم باد و خاکستر
که از پروانه ی پرپر ، اجاق شب نشد روشن

ببار ای خوب ِ دیروزی ، بر این بازار خودسوزی
که این غمخانه ی بی می ، ندارد آب ِ مرد افکن

برقصانم غزل بانو ، بچرخانم غزل بانو
میان گفتن و خفتن ، میان ماندن و رفتن  ! ...

 
شهیار قنبری 



برچسب‌ها : #داریوش
سپید و سیاه

تو خراب من آلوده مشو ، غم این پیکر فرسوده مخور

قصه ام بشنو و از یاد ببر ، بهر من غصۀ بیهوده نخور

تو سپیدی من سیاهم ، خسته ای گم کرده راهم

تو به هر جا در پناهی ، من به دنیا بی پناهم

تو طلوع هر امیدی من غروبی نا امیدم

تو سپید و دل سیاهی ، من سیاه دل سپیدم


نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم

به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم


چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم

تو سپیدی من سیاهم خسته ای گم کرده راهم

گنه تو بی گناهی ، بی گنه غرق گناهم

تو طلوع هر امیدی ، من غروبی نا امیدم

تو سپید و دل سیاهی ، من سیاه دل سپیدم

شوق بودن بوده تنها اشتباهم اشتباهم

تو سپیدی من سیاهم ، خسته ای گم کرده راهم

گنه تو بی گناهی ، بی گنه غرق گناهم



تورج نگهبان

 


برچسب‌ها : #داریوش
تقویم

تاریخ مرگ و ماتم است : تقویم کهنه روی میز
هر برگ آنرا پاره کن ، میان شعله ها بریز !

باید قلم گرفت به دست ، تقویم تازه ای نوشت ،

باید که تن نداد و رفت ، به جستجوی سرنوشت


هر برگ این تقویم درد ، روز دروغ و شیون است

تاریخ ما ، حضور ما ... در دستِ تو ، دست من است

بر ما هر آنچه که گذشت ، تاریخ ما نبود و نیست

آغاز ما : عمر زمین ، با خلقت دنیا یکی ست


تا کی به فکر معجزه ؟ در انتظار حادثه ؟

سوار سرنوشت تویی ... پشت غبار حادثه ،

تا کی به ظلمت گم شدن ؟ جادو شدن ؟ زانو زدن ؟

خدا ندارد احتیاج : به نذر تو ، نیاز من


تقویم درد و تفرقه ، ما را به عصرِ سنگ برد

این قومِ در خود گم شده ، از ذات خود ، شکست خورد

این کهنه تقویم غریب ، تکرار تاریخ عزاست

بی ابتدا و انتهاست ... نگو که شرح حال ماست


باید جهان را تازه دید ، رفت و به فرداها رسید ،

برای یک آغاز نو ، نباید انتظار کشید

به اعتماد دست هم ، باید گرفت از نو ، قلم ،

دوباره خط زد و نوشت ، از ابتدا ، قدم قدم


تاریخ مرگ و ماتم است این کهنه تقویم غم است

بی ترس دوزخ یا بهشت از زندگی باید نوشت

 

 

اردلان سرافراز

 



برچسب‌ها : #داریوش
من از تو


من از تو راه برگشتی ندارم
             تو از من نبض دنیامو گرفتی

                        تمام جاده ها رو دوره كردم
                                     تو قبلا رد پاهامو گرفتی


من از تو راه برگشتی ندارم
             به سمت تو سرازیرم همیشه

                        تو می دونی اگه از من جداشی
                                     منم كه سمت تو میرم همیشه


مسیر جاده بازه روبم اما
             برای دل بریدن از تو دیره

                        كسی كه رفتنو باور نداره
                                     اگه مرد سفر باشه نمیره


من از تو راه برگشتی ندارم
             به سمت تو سرازیرم همیشه

                        تو می دونی اگه از من جداشی
                                     منم كه سمت تو میرم همیشه

 

خودم گفتم یه راه رفتنی هست
                   خودم گفتم ولی باور نكردم

                            دارم می رم كه تو فكرم بمونی
                                                 دارم میرم دعا كن برنگردم

 

 

روزبه بمانی



برچسب‌ها : #داریوش

تعداد کل صفحات: 5


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات