جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
تـــو همان جان منی

ماه من !

نشانی قلبت را

             هرگز از یاد نبرده ام

فرسنگ ها هم که دور باشی

هوایت که به سرم بزند

            می نشانمت کنار رویا هایم

دست های دلواپسم را

            قفل می کنم به بودنت

 

تـــو

همان جان منی

که گاهی می رسی به لب هایم ...

 

 



یاد بگیر جانم !

یاد بگیر جانم !

دوست داشتن

برای خاطر چشم و ابرو نمی ماند

عشق

به احترام اندام تراشیده ی هیچکس

روی پاهایش نمی ایستد

فراموش نکن

برجسته ترین لباس ها

آخرسر جایش گوشه ی کمد 

لا به لای یک دنیا لباس های خانگی گشاد

که تو را هم بستر رویاهای شیرین شبانه می کنند ، جا خوش می کند

یادت نرود

دنیا دنیا لوازم آرایش هم که داشته باشی

با یک آب تمامش پاک می شود

 

و تو می مانی ، خود تـــو

که به گمانم

یادت رفته وقتی لبخند می زنی

زیباترین مخلوق خدا را نشان دنیا می دهی

به دل ات بسپار اگر کسی آمد

که خود تو را

که روزهایی می رسد ،

که هیچ حوصله ی  آراسته بودن را هم نداری ...

نگاه خواهانش را به تو بدوزد !

و بگوید ...

امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای

که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟

خودش را بسپارد به روزگارش

تا تو بشوی بانوی لحظه هایش ... !

 

عادل دانتیسم 



صبح جمعه ات به خیر

صبح جمعه ات به خیر

          هر کجا هستی ، به یاد من باش

 

من با تو چای نوشیده ام ،

سفرها کرده ام ،

از جنگل ، از دریا ،

از آغوش تـــو شعرها نوشته ام

 

رو به آسمان آبی پرخاطره

             از تو گفته ام ، تو را خواسته ام

 

آه ای رویای گمشده !

هر کجا هستی صبح جمعه ات به خیر

 

 

نیکی فیروزکوهی



زندگی اقیانوس دیوانه ای ست...

باید می گذاشتی عاشقت بمانم

عشق چیزی نیست

که هر دقیقه ، هر روز ، اتفاق بیافتد

اگر افتاد

باید دو دستی چسبیدش

باید می گذاشتی دو دستی 

بچسبم به قایق هایی که نجاتمان می دادند

   به رویاهایم ، به عشق


زندگی اقیانوس دیوانه ای ست...


 

مهدیه لطیفی



وسوسه

بالشی

کنار بالشت می گذاری

 

حوا نیز

اینگونه آدم را وسوسه می کرد

 

در تاریکی هم

عطر تـــو

مشامم را پیدا می کند

 

از مشامم می گذری

            از تمامم می گذری

 

رویایی بیرون آمده از خواب

            غلت می زنی در بستری که منم

 

حوا نیز

اینگونه آدم را تسخیر کرد

 

 

محمدعلی بهمنی

 

 



کسی هست که نیست

نفسم بند نفس های کسی هست که نیست

بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست

غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها

شاعری محو تماشای کسی هست که نیست

 

درخیالم وسط شعر کسی هست که هست

شعر آبستن رویای کسی هست که نیست

کوچه در کوچه به دستان تو عادت می کرد

شهری از خاطره منهای کسی هست که نیست

 

مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط

خستگی های من و چای کسی هست که نیست

زیر باران دو نفر ، کوچه ، به هم خیره شدن

مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست

 

 

 احسان کمال



چقدر خوب بود تـــو ، گل من بودی

چقدر خوب بود

   تـــو ، گل من بودی

            هر روز به تو آب می‌دادم  !


علف چرک های تو را

می شستم‌ و به بوی تنت ،

                        مغرور می‌شدم

شب‌ها کنار لب ات

رویا بو می‌کردم ‌‌‌و

            روزها ، حسادت دنیا را

چقدر خوب بود

   تـــو ، گل من بودی


برای تـــو ...

 یک گلدان کوچک زیبا می‌ساختم

با یک باغچه و حوضی پر از انار

خوابت را

کنار پنجره آفتاب می‌دادم‌‌و

برای صبحانه‌ات ، هوای تازه شمال می‌خریدم

چقدر خوب بود

    تـــو ، گل من بودی !

 


افشین صالحی



تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات