جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
مرد خوشبخت

زنی‌ عاشقت شد ،

            زنی‌ از سرزمین عجایب .

 

تو را عجیب ساده ،

عجیب صادقانه دوست داشت .

 

زنی‌ که

 در نبودن تـــو

             سخت گریست .

 

تو باید مرد خوشبختی‌ بوده باشی .

 

 

نیکی‌ فیروزکوهی

 


+ من مرد خوشبختی بودم !



مسافر

نه چتر با خود داشت

            نه روزنامه ، نه چمدان

 

عاشق اش شدم ...

 

از کجا

باید می دانستم

             مسافر است ؟!

 

 

مژگان عباسلو




گاهی آدم عاشق نامهربانی می شود

رنگ اشکم بی تو دارد ارغوانی می شود

سرفه هایم تازگی ها آن چنانی می شود

انتظارت کار دارد دست چشمم می دهد

رفته رفته عینکم ته استکانی می شود

هرچه غم بود از دلم با اشک بیرون شد ولی

خاطراتت پشت پلکم بایگانی می شود

کوه طاقت هم که باشی عشق آبت می کند

شانه های مرد عاشق استخوانی می شود

گاه مثل بیژن و یوسف به چاهت می کشد

گاه جسمت مثل عیسى آسمانی می شود

شب به شب جنگست بین عقل من با عشق تو

نقش من هم این وسط پا در میانی می شود

چشم و ابروی خشن از بس که می آید به تـــو

گاهی آدم عاشق نامهربانی می شود

صفحه ای از دفترم را باد با خود برد و رفت

داستان عشق ما فردا جهانی می شود

بی تو اطرافم پر از ارواح سرگردان شده

بر نگردی شاعرت قطعن  روانی می شود

کار و بار آدم عاشق ندارد اعتبار

مردنش هم مثل اشکش ناگهانی می شود



مرتضى خدمتی



بگو تکلیف‌ام با چشم‌هایت چیست ؟

نزدیکت می شوم

            بوی دریا می‌‌آید

 

دور که می شوم

            صدای باران !

 

بگو تکلیف‌ام با چشم‌هایت چیست ؟

 

لنگر بیاندازم عاشقی کنم

            یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟!

 

 

بهرنگ قاسمی

 



عاشق چیزهای قدیمی ام

عاشق

چیزهای قدیمی ام

            صدای باران پشت پنجره

و ترانۀ مهتاب

        که ماه می خواند

و یک تـــو

برای بوسه های طولانی ...



پرویز صادقی



دلم آرام آرام ...

حاشیه دفترش نوشت  : 

آدم عاشق

            به آسانی‌ نمی‌‌میرد

یک روز سرد بارانی

دستش را می‌گذارد روی قلب اش

            و اجازه می دهد ، دل اش آرام آرام بگیرد

 

نوشت

من از این عشق ردّ نمی شوم

            من در این عشق حل می شوم

 

نوشت

بیزارم از روز‌های سرد بارانی

دفترش را بست

و دستش را گذاشت روی قلب اش ...



نیکی‌ فیروزکوهی



اسفندی که ...

اسفند که عاشق شوی

سال را با بوسه تحویل می کنی

           حتی اگر سال نو ، نیمه شب از راه برسد


شاید تلفنت

عاشقانه تر از همیشه زنگ بزند

کسی با یک سلام

قبل از سپیدۀ سال بعد دیوانه ات کند

اسفند که عاشق شوی

       تمام دروغ ها را باور می کنی

                                       و دلت غنج می زند ...


می دانم که

در روزهای آخر سال

دسته کلیدت را گم می کنی

                       گوشی ات را جا می گذاری

و احساس می کنی که

کسی با لحن عاشقانه من صدایت می زند


تـــو عاشقم بودی

           در اسفندی که هرگز

                         از تقویمت پاک نمی شود ...

 

 


نیلوفر لاری پور 



تعداد کل صفحات: 9


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات