جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
ﻧﺎﺯ ﺁﻥ ﺍﺧﻤﺖ ...

ﻧﺎﺯ ﺁﻥ ﺍﺧﻤﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻟﺐ ﺯ ﻟﺐ ﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

ﮔﻮﺵ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻛﺮ ﻋﺠﺐ ، ﺁﺷﻮﺏ ﺑﺮ ﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

 

ﯾﺎ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺭﺳﻮﺍ ﮐﺮﺩﻧﺖ

ﻧﺎﺯ ﺗﻬﺪﯾﺪﺕ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

 

ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺧﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻛﻦ ﺩﻟﻢ ﺳﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﻤﺖ ﭼﻪ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

 

ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﺍﺧﻤﺖ ، ﻧﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ

ﯾﺎﺱ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﻣﻌﻄّﺮ ، ﮔﺮ ﭼﻪ ﺣﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺗﻮ

ﯾﮏ ﻧﻔﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﺍﯾﻦ ﺣﺲ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

 

ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﺭﺩﯾﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﻤﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﻋﯿﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

 

ﻭﺻﻒ ﺍﺧﻤﺖ ﮔﻔﺘﻨﻢ ﻃﻌﻢ ﺟﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ

ﺭﺑﻂ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻮ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﯽ کنی

 

 

شهریار



شاعر : شهریار ,
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم

دیدار شد میسر و بوس و کنار هم

از بخت شکر دارم و از روزگار هم


زاهد برو که طالع اگر طالع من است

جامم به دست باشد و زلف نگار هم


ما عیب کس به مستی و رندی نمی کنیم

لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم


ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند

و از می جهان پر است و بت میگسار هم


خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست

مجموعه ای بخواه و صراحی بیار هم


بر خاکیان عشق فشان جرعه لب اش

تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم


آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین

خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم


چون کائنات جمله به بوی تو زنده اند

ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم


چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست

ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم


حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس

و از انتصاف آصف جم اقتدار هم

 

حافظ

 

ادامه مطلب

شاعر : حافظ ,
بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

نترس علاقه !

بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است

خندیدن بلند عالی‌ست

 

خوردن نوشابه بی ساندویچ آرزوی حقیری نیست

پفک عیب ندارد ، آل‌سکا جان است

فکرش را بکن دهنت یخ میزند ...

 

به‌من باشد ؛ می‌بوسمت !

 بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

 

به‌جای درد ، به‌جای دود

به جای دود کردن درد ، درد کردن دود

هم را می‌بوسیم

 

مگر کجای بوسه چَپ است ؛

کجای لب می‌لنگد که

 این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم

 و جنگ را ، رو ؟!

 

مگر کجای آغوش به دروغ آغشته است که

پرهیز می‌کنیم وُ تخت را آغشته به دروغ !

 

خیابان که بد نیست

کوچه که دروغ نمی‌شود

 

ما هی خود را دروغ می‌کنیم وُ

            نامش را گاهی شرم می‌گوییم

 

گاهی حیا می‌شویم وُ

گاهی ، به راحتی بستنی می‌خوریم وَ به‌هم نمی‌گوییم

هلو می‌خوریم وُ حرف نمیزنیم

 

عجیبیم !

 

در خیابان هم را نمی‌بوسیم

               اما سیب را هرجا گاز می‌زنیم !

 

بیا علاقه‌ی خوبم

            می‌خواهم ببوسمت

 

 

افشین صالحی

 



اوائل اینطور نبود که

 

اوائل اینطور نبود که  !


اوائل عاشقانه هایم را برای
تــو می سرودم

بعد ها اما فقط عاشقانه سرودم  ...


اوائل نت های موسیقی که اوج می گرفتند ، خیال تو هم اوج می گرفت

بعد ها نت های موسیقی همیشه در اوج ماندند  ...


اوائل وقتی چیزهایی را می دیدم

که تـو دوست شان داشتی ، یادت می کردم ، مثلباران

بعد ها فقط چیز هایی را می دیدم که تـو دوست شان داشتی ، مثلباران

آسمان اما لجوج بود ، خودم می باریدم  ...


اوائل اینطور نبود که
 !

اوائل اسمت را که می شنیدم ، جانم به لبم می رسید

            بعد ها اصلا جانی نداشتم که بخواهد به لبم برسد  ...


اوائل فرق داشت
 ...

اوائل دلم که می گرفت ، صدایم هم می گرفت از گریه  ...

بعد ها دوستانم مرا با صدای گرفته ام می شناختند ...


اوائل قرار گذاشته بودیم

 فقط روز های تعطیل سیگار بکشم

                        بعد ها خوردیم به تابستان 

 

شرایط عوض شد وگرنه اوائل اینطور نبود که  ...


اوائل روی تخت خوابم که می افتادم ، فکرت رهایم نمیکرد

بعد ها از تخت خوابم بلند نشدم  !


اوائل
آرام جانم بودی

           بعد ها دردت به جانم بود


اوائل
دوستت داشتم

بعد ها چیزی جز دوست داشتن ات نداشتم


اوائل من بودم

       بعد ها تـــو شدم


حالا را نبین

اوائل اینطور نبود که  ...

            این اواخر اینطور شد  ...



 

سجاد شهیدی

 



لب بر لب

لب بر لب ات

چنانت

 به درخت بچسبانم

 به دلتنگى

 

كه درخت شوى ...

كه رفتن اگر بخواهى ، نتوانى !

 

كه بمانى ...

 

 

 علیرضا روشن



غربت

هیچ تنها و غریبی

     طاقت غربت چشماتو نداره

 

هر چی دریا رو زمینه ،

 قد چشمات نمی تونه ابر بارونی بیاره

 

وقتی دلگیری و تنها ، غربت تمام دنیا

            از دریچه ی قشنگه چشم روشنت می باره

 

نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات

                  تـــو بزار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات

 

توی این غروب دلگیر جدایی

          توی غربتی که همرنگ چشاته

                        همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته

 

حرفی داری روی لبهات ، اگه آه سینه سوزه

اگه حرفی از غریبی ، اگه گرمای تموزه

 

تو بگو به این شکسته ، قصه های بی کسیتو

اضطراب و نگرانیت ، حرفای دلواپسیتو ، حرفای دلواپسیتو

 

نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات

تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات


 

 

 

فرهنگ قاسمی

 



من سالهاست به دوست داشتن تو آرامم


آرامم ؛

دارم به خیال تو راه می روم ،

            به حال تو قدم می زنم

 

آرامم ؛

دارم برای تو چای می ریزم ،

کمرنگ و استکان باریک ، پررنگ و شکسته قلم

 

آرامم ؛

دارم برای تو خواب می بینم ؛

            خوابی خوب ، خوابی خوش ،

 خوابی پر از چشمهای قشنگ تو

            صدای جانم گفتن تو و برای تو مردن من

 

آرامم ؛

به خوابی پر از خیلی دوستت دارم ،

پر از کجا بودی ،

پر از سلام ، دلم برای تـــو تنگ شده است

دارم برای تو خواب می بینم

 

آرامم ؛

کنار تو حرف می زنم ،

چای می ریزم ،

تنت را بو می کنم

            و لب ات را می بوسم ،

 

دستت را می گیرم

و به سمت پاییز قدم می زنم

و دل به دریا می زنم

            و به تو سلام می کنم :

 

سلام علاقه خوبم !

علاقه جان من !

            من به خیال تو آرامم

 

می دانی ؟

من سالهاست به دوست داشتن تو آرامم

 


افشین صالحی



تعداد کل صفحات: 13


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات