جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
گم گشته ام در تـــو ...


دارم از چشم های تو دنیا را می بینم

با لب های تو لبخند می زنم

            با دست های تو نوازش می کنم !

چنان گم گشته ام در تـــو

            که نمی توانی پیدایم کنی

مثل قطره ای که به دریا پیوسته است

شکل سایه ای که به تاریکی

            و شبیه اندوهی که به من ...

باید ...

دنیا را به کامت کنم

            حتی اگر نبینی ام

می خواهم خوشبخت باشم ...



مصطفی زاهدی



بدجور دلتنگم ...

به مردادی ترین گرما قسم ، بدجور دلتنگم

شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من ، رنگم !

 

حسودی می کند دستم به لب هایی که بوسیدت !

و من بیچاره ی چشم تو ام ... با چشم می جنگم !

 

تنم از عطر آغوش تو دارد باز می سوزد 

جهنّم شد بهشتم ؛ تا پرید آغوشت از چنگم

 

نظام آفرینش ناگهان بر عکس شد ، دیدم

زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دل سنگم !

 

گلویم را گرفته بغضی از جنس سکوت امشب

"گل گلدون من ..." جا باز کرده توی آهنگم !

 

بدم می آید از اینقدر تنهایی ... و دلشوره 

ازین احساسهای مسخره ، از گوشی ام ، زنگم !

 

فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه ؟

دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم !

 

تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشق ات هستم 

همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم !

 

همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم 

به مرگ شاعر چشمت قسم ... بدجور دلتنگم

 

 

امید صباغ نو



می آیی تا آخر دنیا بدهکار هم باشیم ؟

به اندازۀ

 تمام شعرهای نگفته ام ،

            به لب هایت بدهکارم ...

بوسه هایی را که

 طعم شاتوت و شکلات می دهند

 

به اندازۀ وزن تمام کوله پشتی های پر از کتاب و دلتنگی

سنگینی سرم را به شانه هایت ،

            سبکی نفسم را به گونه هایت بدهکارم

 

قلب ات را به من بدهکاری

                قدر تمام روزهای سکوت و بی خبری

 

نگاهت را به اندازۀ

 تمام تیله های سبزآبی دنیا

بدهکاری به چشم هایم ، صدایت را ...

 

اما دیگر نمی خواهم

به این زودی ها بی حساب شویم...

 

می آیی تا آخر دنیا بدهکار هم باشیم ؟

 

 

بهاره بهگوی 

 



صندوق پست قرمز

آن سوی روزهای دوری و تنهایی

با بوسیدن لبان تـــو احساس می کنم ...

 

نامه ای عاشقانه را

            در صندوق پست قرمزی انداخته ام

 

 

نزار قبانی

 



شاعر : نزار قبانی ,
نفس مصنوعی !!!

میان این شلوغی ها ،

            دل ام یک بوسه می خواهد ...

تمارض کن به غش کردن ،

             نفس مصنوعی ات با من !

 



گفت ... با من !


گفتم به دام اسیرم ، گفتا که دانه با من

گفتم که آشیان کو ، گفت آشیانه با من

گفتم بدون بهرام شوق ترانه ام نیست

گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من

گفتم بهانه ای نیست تا پر زنم به سویت

گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من

گفتم به فصل پیری در من گلی نروید

گفتا که من جوانم فکر جوانه با من

گفتم که خانمانم در کار عاشقی رفت

گفتا به کار خود باش تدبیر خانه با من

گفتم به جرم شادی جور زمان مرا کشت

گفتا تو شادمان باش جور زمانه با من

گفتم ز عشقبازی در کس نشان ندیدم

زد بوسه بر لبانم گفتا نشانه با من

گفتم دلم چو مرغیست کز آشیانه دورست

دستی به زلف خود زد گفت آشیانه با من

گفتم ز مهربانان روزی گریزم آخر

گفتا که مهربان باد اشک شبانه با من ...


مهدی سهیلی



شاعر : مهدی سهیلی ,
دست پخت خدا


فقط یک بار

دست پخت خدا را چشیدم

 

آن هم وقتی بود که ...

 

برای اولین بار

لب های تـــو را بوسیدم

 

 

محسن حسینخانی



برچسب‌ها : #خدا #لب #بوسه

تعداد کل صفحات: 13


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات