جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
چای عصر یک مرداد

بیایی آرام توی فکرم ، ریز ریز

از توی سرم بیاورمت پای قندان روی میز

پشت به پنجره ی اتاق

 

بریزیمت توی استکان چایم

مثل دانه های هل 

مثل تکه های دارچین 

مثل لیمو های امانی

که بمانی 

 

بریزم و سربکشم تمام تو را

که مثل مزه ی خوب چای عصر یک مرداد

بمانی برای روزهای سرد بهمن ماه ...

 

 

حمید جدیدی






شاعر : حمید جدیدی ,
مادر


گاهی دلم

 هیچ چیز نمی‌خواهد

جز گپ ریز ریز با مادرم 

هی من حرف بزنم

هی او چای تازه دم بریزد

هی چای‌ام سرد بشود

هی دلم گرم

 

آنجا که چای‌ات سرد می‌شود

و دلت گرم ، خانه مادر است !


نسرین بهجتی



بچسب به من ...

بچسب به من !

مثل چای بعد از کار ؛

مثل دیدار دانه‌ی انگور با لب ؛

آن هم وسط تماشای فیلم‌های پر از بوسه ؛

مثل خواب بعد از خواندن شعرهای مربوط ...

 

مثل نوازش نرم آفتابِ اول صبح ؛

مثل صبحانه‌ی بعد از حمام ؛

 

مثل پیراهنی که اولین‌بار می‌پوشی

و آینه از ذوق می‌خندد ؛

 

مثل نشستن پروانه روی دستگیره‌ی در و کمی دیر شدن !

 

مثل کفش‌هایی که سمت روز تازه ایستادند ؛

مثل سلام پیرمردی که بوی نان تازه جوانش کرده ؛

مثل لبخند معشوقه‌ی چشم به‌راه و هنوز زیبایش ؛

 

مثل خودمانی شدن اسم تـــو با لب‌هایم ...

 

بچسب

بچسب به من

مرا به خودم بیاور

به لب‌هایت

به هرچه قشنگی در دنیاست ...

 

 

رسول ادهمی



شاعر : رسول ادهمی ,
خنده های حوا

تـــو

مرا به عصر حجر برمی گردانی !


زمانی که
آدم ،

چایی را با خنده های حوا شیرین می کرد  !



احسان پرسا



چای و لبخند



زیبای دوست داشتنی


لعنتی را دوست دارم

مثل یک استکان چای کمر باریک است


نزدیکش که می شوم

عطرش مثل دارچین توی سرم می پیچد !


توی چشم هایش زل میزنم و دستش را می گیرم

عطر هل ، هولم می کند  !


و میبوسمش ، میبوسمش
 ...

شیرین مثل نبات  !


پس
 ...

الکی نیست ؛

خستگی هایم را دور میریزی  !

معجون زیبای دوست داشتنی ام

 


حا
مد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
لا مسًب ! دوستت دارم ...

چند سال

عمرم را می‌خواهی

      برای یک بار صدا کردن عزیز

 

چندسال

دلتنگی‌ شبانه‌هایم را

            برای یک بار بوسیدنت

                        حتا از راه دور هم که شده

 

برای یک لیوان چای برایت آوردن

راستی نگفتی ،

کمرنگ می‌خوری یا

            خوش رنگ بریزم ؟

 

چند سال عزیز ؟

چند بار در هر سال را می‌خواهی

 تا فقط به اندازه‌ی یک هوا نفس ...

                                    نزدیک تـــو شوم

 

می‌خواهم

 تنت را در آغوش گیرم

                        لمست کنم

 

می‌خواهم

با تمام حضور ، ببوسمت

 

لا مسًب !

 که دوستت دارم ...

 همین .

 

 

افشین صالحی

 



دلتنگی دارد خفه ام می کند

 هیچ وقت

 از فاصله ها نمی ترسیدم

 

فکر می کردم

 تا دل ام برایت تنگ شد

خودم را سرگرم کاری می کنم

                    و حواسم از تـــو پرت می شود

 

کتابی بر می دارم و می خوانم

            به تماشای تلویزیون می نشینم

                         و یک فنجان چای را تمام می کنم

 

خیلی که

 تحمل خانه سخت باشد

                        می روم پیاده روی ...

 

اما حالا ، "به قرآن"

            دلتنگی دارد خفه ام می کند

 

 

کاظم خوشخو




شاعر : کاظم خوشخو ,

تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات