جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
ما را کبوترانه وفادار کرده است

ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است!

 

فاضل نظری



شاعر : فاضل نظری ,
کمترین فایده‌ی عشق

راز این داغ نه در سجده‌ی طولانی ماست

بوسه‌ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست

 

شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار

باز هم پنجره‌ای در دل سیمانی ماست

 

موج با تجربه‌ی صخره به دریا برگشت

کمترین فایده‌ی عشق پشیمانی ماست

 

خانه‌ای بر سر خود ریخته‌ایم اما عشق

همچنان منتظر لحظه‌ی ویرانی ماست

 

باد پیغام رسان من و او خواهد ماند

گرچه خود بی‌خبر از بوسه‌ی پنهانی ماست

 

 

 

فاضل نظری

 



شاعر : فاضل نظری ,
هر خواستنی عین توانایی نیست

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست

 

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا

دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

 

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را

قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست

 

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد

آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

 

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

 

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

 

 

 

فاضل نظری

 



شاعر : فاضل نظری ,
غربت

ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون «باد»

به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد

 

کوچ تا چند ؟! مگر می شود از خویش گریخت

«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد

 

آنکه مردم نشناسند تو را ، غربت نیست

غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد

 

عاشقی چیست ؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!

نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد

 

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای

اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

 

 

 

فاضل نظری

 



شاعر : فاضل نظری ,
چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد

همین كه نعش درختی به باغ می افتد

بهانه باز به دست اجاق می اقتد

 

حكایت من و دنیایتان حكایت آن

پرنده ایست كه به باتلاق می افتد

 

عجب عدالت تلخی كه شادمانی ها

فقط برای شما اتفاق می افتد

 

تمام سهم من از روشنی همان نوریست

كه از چراغ شما در اتاق می افتد

 

به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین

چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد

 

همیشه همره هابیل بوده قابیلی

میان ما و شما كی فراق می افتد؟

 

 

 

فاضل نظری

 



شاعر : فاضل نظری ,
خداحافظی


به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد


                                           كه تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

 

لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب‌هایم


                                           هرچه از طعم لب سرخ تو دل كند، نشد

 

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

 

                                          هیچ كس! هیچ كس اینجا به تو مانند نشد

 

هركسی در دل من جای خودش را دارد

 

                                          جانشین تو در این سینه خداوند نشد

 

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها


                                          عاقبت با قلم شرم نوشتند، نشد!

 


 

فاضل نظری

 



شاعر : فاضل نظری ,
ناگهان بیا

 

ای رفته كم‌كم از دل و جان ، ناگهان بیا

مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا

قصد من از حیات ، تماشای چشم توست

ای جان فدای چشم تو ؛ با قصد جان بیا

چشم حسود كور ، سخن با كسی مگو

از من نشان بپرس ولی‌ بی نشان بیا

ایمان خلق و صبر مرا امتحان مكن

بی‌ آنكه دلبری كنی از این و آن بیا

قلب مرا هنوز به یغما نبرده‌ای

ای راهزن دوباره به این كاروان بیا

 

 

فاضل نظری

 



شاعر : فاضل نظری ,
برچسب‌ها : #چشم #قلب

تعداد کل صفحات: 8


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات