بستن زلف رها سنگدلی میخواهد
دل شکستن همهجا سنگدلی میخواهد
چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بیچون و چرا سنگدلی میخواهد
تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش ، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی میخواهد
کوه بودم همهی عمر و نمیدانستم
راه بستن به صدا سنگدلی میخواهد
رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریا
سنگ ماندن به خدا سنگدلی میخواهد
کربلا آمد و من حرّ گرفتار ، بیا
دل ندادن به بلا سنگدلی میخواهد
فاضل نظری