جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
یک روز میاید و بماند که چه دیر است

از درد ترک خورده و از زخم کبودیم

کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم

 

او می رود و هر قدمش لاله و نسرین

ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم

 

ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم

با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم

 

تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست

از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم

 

جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم

در حسرت پیراهن او پود به پودیم

 

پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است

دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم

 

بر سقف اگر رستن قندیل فراز است

ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم

 

یک روز میاید و بماند که چه دیر است

روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم

 

بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم

آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم


 

حامد عسکری

 



شاعر : حامد عسکری ,
عشق آن گونه که میدانم و میدانی نیست

مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست

            هفت قرن است در این مصر فراوانی نیست

 

به زلیخا بنویسید نیاید بازار

            این سفر ، یوسف این قافله کنعانی نیست

 

حال این ماهیِ افتاده به این برکۀ خشک

            حال حبسیه نویسی است که زندانی نیست

 

چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش

            بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست

 

با لبی تشنه و بی بسمل و چاقوئی کند

            ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست

 

عشق رازی ست به اندازه ی آغوش خدا

            عشق آن گونه که میدانم و میدانی نیست

 

 

حامد عسکری 

 



شاعر : حامد عسکری ,
آه از عشق


هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد

می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد

 

آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت :

یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد

 

وای بر تلخی فرجام رعیت پسری

که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد

 

ماهرویی دل من برده و ترسم این است

سرمه بر چشم کشد ، زیره به کرمان ببرد

 

دودلم اینکه بیاید من معمولی را

سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد

 

مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد

ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد

 

شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه

باید این قائله را "آه" به پایان ببرد

 

شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد

ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد !

 

 

 

حامد عسکری

 




شاعر : حامد عسکری ,
باد می آید و ...


باد می آید و از قافیه ها می گذرد
از غزل های من زخم نما می گذرد


باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم می آید و از بغض خدا می گذرد


بوی آویشن کوهیست که می آید یا ...
باد از خرمن موهای رها می گذرد
؟

 

زنده رودیست پریشان وسط پیچ و خمش
شب جدا می گذرد ... شعر جدا می گذرد


چند قرن است که یلدای من کهنه چنار
به غزلخوانی چشمان شما می گذرد


باد می آید و «رخساره برافروخته است»
شاید «از کوچه معشوقه ی ما می گذرد»



حامد عسگری

 



شاعر : حامد عسکری ,
چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟


چگونه باشی و چشم از نگاه بردارم ؟
چگونه از ته یک چاه ماه بردارم ؟

چه فرق دارد وقتی همیشه می‌بازم
سپید بردارم یا سیاه بردارم ؟

همیشه دلخوشی‌ام بوده آخر بازی
یکی دو مهره به عمد اشتباه بردارم

که تو برنده شوی از شکوه خندۀ تو
برای دلهره‌ام سرپناه بردارم

تو مثل قلیانی ، لب گذار روی لبم
به قدر ظرفیتم از تو آه بردارم

به لطف فاصله‌ها عشق پاک می‌ماند
مخواه فاصله‌ها را ... مخواه بردارم


حامد عسگری

 



شاعر : حامد عسکری ,
برچسب‌ها : #ماه #فاصله
کج نشه النگوهات !


دو رودخانه ی وحشیِ  وحشی اند موهات

دو تا هلال گره خورده اند ابروهات

 

تمام دهکده را ریختی بهم خاتون

چه کرده باد مگر با شلال گیسوهات ؟

 

منم که صفحه ی یک روزنامه ی صبحم

تویی که پر شده ام از تو و هیاهوهات

 

تو دستهات ظریفند و من سرم سنگین

خدا نکرده گلم کج نشه النگوهات !

 

 

حامد عسکری



شاعر : حامد عسکری ,
امشب بیا و ...

همراه با وزیدن نت‌های ساکسیفون

                        در عصر شرجی غزلی غرق ادکلن

 

یک جفت چشم شرجی شاعرکش قشنگ

                        از بستگان دختر همسایه‌ی «نرون»

 

بر روی کاج پیر دلم لانه کرده‌اند

                        آرام و سرد مثل غم و خنده‌ی ژکون ...

 

«د» وزن بیت قبلی من را به هم زده

                        لعنت به فاعلات مفاعیل فاعلن

  

من قانعم تو را به خدا جان مادرت

                        امشب بیا و روسری‌ات را سرت نکن

 

حامد عسکری

 



شاعر : حامد عسکری ,
برچسب‌ها : #خندۀ ژکوند

تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات