با
من چه کرده است ببین بی ارادگی
افتاده
ام به دام تو ای گل به سادگی
جای ترنج ، دست و دل از خود بریده ام
این
است راز و رمز دل از دست دادگی
ای سرو ! ذکر خیر تو را از درخت ها
افتادگی
شنیده ام و ایستادگی
روحی زلال دارم و جانی زلال تر
آموختم
از آینه ها صاف و سادگی
با سکّه ها بگو غزلم را رها کنند
شاعر
کجا و تهمت اشراف زادگی ...
سعید
بیابانکی