جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
مرا تنگ در آغوش بگیر

مرا تنگ در آغوش بگیر

 

آن چنان

که کسی نتواند

            مرا از تــو جدا کند

 

مرا سخت ببوس

میانه ی این آغوش های آسان

            مرا میان حجاب گیسوانت پنهان کن

 

مرا بپوش

از چشم های بی پروا

 

مرا غرق کن

       در تلاطم آغوشت ...

 

آنچنان که از تو

           به هیچ ساحلی نرسم !

 

 

علیرضا اسفندیاری

 



صحنه


لبخند
مرا بس بود آغوش لهم می کرد

آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم می کرد


آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود

در سیر مرا کشتن این پرده اول بود


هرکس غم خود را داشت هر کس سر کارش ماند

من نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماند


یا کنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاست

دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست 


ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کو

دریاچه ی آرامم کوه هیجانم کو


بر آینه ی خانه جای کف دستم نیست

آن پنجره ای را که با توپ شکستم نیست


پشتم به پدر گرم و دنیا خود مادر بود

تنها خطر ممکن اطراف سماور بود


از معرکه ها دور و در مهلکه ها ایمن

یک ذهن هزار آیا از چیستی آبستن


یک هستی سردستی در بود و عدم بودم

گور پدر دنیا مشغول خودم بودم


هر طور دلم میخواست آینده جلو می رفت

هر شعبده ای دستش رو میشد و لو می رفت


صد مرتبه می کشتند یک بار نمی مردم

حالم که به هم میریخت جز حرص نمی خوردم


آینده ی خیلی دور ماضیِ بعیدی بود

پشت در آرامش طوفان شدیدی بود


آن خاطره های خشک در متن عطش مانده

آن نیمه ی پر رنگم در کودکیش مانده


اما من امروزی کابوس پر از خواب است

تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب است


نفرین کدام احساس خون کرد جهانم را

با جهد چه جادویی بستند دهانم را


من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت

وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت


اندازه اندوهم اندازه دفتر نیست

شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست


یک چشم پر از اشک و چشم دگرم خون است

وضعیت امروزم آینده ی مجنون است


سر باز نکن ای اشک از جاذبه دوری کن

ای بغض پر از عصیان این بار صبوری کن


من اشک نخواهم ریخت این بغض خدادادی ست

عادت به خودم دارم افسردگی ام عادی ست


پس عشق به حرف آمد ساعت دهنش را بست

تقویم به دست خویش بند کفنش را بست


او مرده ی کشتن بود ابزار فراهم کرد

حوای هزاران سیب قصد منِ آدم کرد


لبخند مرا بس بود آغوش لهم می کرد

آن بوسه مرا میکشت لب منهدمم می کرد


آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود

در سیر مرا کشتن این پرده اول بود


تنها سر من بین این ولوله پایین است

با من همه غمگینند تا طالع من این است


در پیچ و خم گله یک بار تو را دبدم

بین دو خیابان گرگ هی چشم چرانیدم


محض دو قدم با تو از مدرسه در رفتم

چشمت به عروسک بود تا جیب پدر رفتم


این خاصیت عشق است باید بلدت باشم

سخت است ولی باید در جذر و مدت باشم


هر چند که بی لنگر هر چند که بی فانوس

حکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیانوس


کشتی و گذر کردی دستان دعا پشتت

بر گود گلویم ماند جا پای هر انگشتت


از قافله جا ماندم تا همقدمت باشم

تا در طبق تقسیم راضی به کمت باشم


آفت که به جانم زد کشتم همه گندم شد

سهم کم من از سیب نان شب مردم شد


ای بر پدرت دنیا آهسته چه ها کردی

بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی


حالا پدرم غمگین مادر که خود آزار است

تنهایی بی رحمم زیر سر خودکار است


هر شعر که چاقیدم از وزن خودم کم شد

از خانه به ویرانه ، از خانه به ویرانه ، از خانه به ویرانه ، تکرارسلوکم شد



زیر قدمت بانو دل ریخته ام برگرد

از طاق هزاران ماه آویخته ام برگرد


هرچیز بجز اسمت از حافظه ام تف شد

تا حال مرا دیدند سیگار تعارف شد


گیجی نخ اول خون سرفه ی آخر شد

خودکار غزل رو کرد لب زهر مکرر شد


گیجی نخ دوم بستر به زبان امد

هر بالش هرجایی یک دسته کبوتر شد


گیجی نخ سوم دل شور برش می داشت

کوتاهی هر سیگار با عمر برابر شد


گیجی نخ بعدی در آینه چین افتاد

روحی که کنارم بود هذیان مصور شد


در ثانیه ای مجبور نبض از تک و تا افتاد

اینگونه مقدر بود اینگونه مقرر شد


ما حاصل من با توست قانون ضمیر این است

دنیای شکستن هاست ما جمع مکسر شد


سیگار پس از سیگار کبریت پس از کبریت

روح از ریه ام دل کند در متن شناور شد


فرقی که نخواهد کرد در مردن من

تنها با آن گره ابرو مردن علنی تر شد


یک گام دگر مانده در معرض تابوتم

کبریت بکش بانو من بشکه باروتم


هر کس غم خود را داشت هر کس سر کارش ماند

من نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماند


چیزی که شکستم داد خمیازه ی مردم بود

ای اطلس خواب آلود این پرده دوم بود


هر چند تو تا بودی خون ریختنی تر بود

از خواهر مغمومم سیگار تنی تر بود


هر چند تو تا بودی هر روز جهنم بود

این جنگ ملال آور بر عشق مقدم بود


هر چند تو تا بودی ساعت خفقان بود و

حیرت به زبان بود و دستم به دهان بود و


چشمم به جهان بود و بختک به شبم آمد

روزم سرطان بود و جانم به لبم آمد


هر چند تو تا بودی دل در قدحش غم داشت

خوب است که برگشتی این شعر جنون کم داشت


ای پیکر آتش زن بر پیکره ی مردان

ای سقف مخدرها جادوی روانگردان


ای منظره ی دوزخ در آینه ای مخدوش

آغاز تباهی ها در عاقبت آغوش


ای گاف گناه ای عشق بانوی بنی عصیان

ای گندم قبل از کِشت ای کودکی شیطان


ای دردسر کشدار ای حادثه ی ممتد

ای فاجعه ی حتمی قطعیت صد در صد


ای پیچ و خم مایوس دالان دو سر بسته

بیچارگی سیگار در مسلخ هر بسته


ای آیه ی تنهایی ای سوره مایوسم

هر قدر خدا باشی من دست نمی بوسم


ای عشق پدر نامرد سر سلسله ی اوباش

این دم دم آخر را اینبار به حرفم باش


دندان به جگر بگذار یک گام دگر باقی ست

این ظرف هلاهل را یک جام دگر باقی ست


دندان به جگربگذار ته مانده ی من مانده

از مثنوی بودن یک بیت دهن مانده


دنیا کمکم کرده است

از جمع کمم کرده است


بی حاصل و بی مقدار

یک صفر پس از اعشار


یک هیچ عذاب آور

آینده ی خواب آور


لیوان پر از خالی

دلخوش به خوش اقبالی


راضی به اگر ، شاید

هر چیز که پیش آید


سرگرم سرابی دور

در جبر جهان مجبور


لبخندی اگر پیداست

از عقده گشایی هاست


ما هر دو پر از دردیم

صدبار غلط کردیم


ما هر دو خطاکاریم

سرگیجه ی تکراریم


من مست و تو دیوانه

ما را که برد خانه


دلداده و دلگیرم

حیف است نمی میرم


ای مادر دلتنگم دلبازترین تابوت

دروازه ی از ناسوت تا شعشعه ی لاهوت


بعد از تو کسی آمد اشکی به میان انداخت

آن خانم اقیانوس کابوس به جان انداخت


ای پیچ و خم کارون تا بند کمربندت

آبستن از طغیان الوند و دماوندت


جانم به دو دست توست آماده اعجازم

باید من و شعرم را در آب بیاندازم


دردی که به دوشم ماند از کوه سبک تر نیست

این پرده ی آخر بود اما غم آخر نیست


دستان دلم بالاست تسلیم دو خط شعرم

هر آنچه که بودم هیچ ، اینبار فقط شعرم


علیرضا آذر



شاعر : علیرضا آذر ,
عزیز

تا ابد بغض من تب زده کال است عزیز

دیدن گریه ی تمساح محال است عزیز


تا شما خانه تان سمت شمال ده ماست

قبله دهکده مان سمت شمال است عزیز


پنجره بین من و توست ، مرا بوسه بزن

بوسه از آن طرف شیشه حلال است عزیز


ما دو ریلیم به امید به هم وصل شدن

فصل گل دادن نی ، فصل وصال است عزیز


ماه من ، عکس تو در چشمه گل آلود شده

عیب از توست ، ببین ! چشمه زلال است عزیز


دام گیسوی تو بی دانه شده ، می فهمی؟
!

امپراطوری تو رو به زوال است عزیز


عشق این نیست که بر گردن من حلقه زده

اینکه بر گردنم افتاده وبال است عزیز


چهارفصل است دلم منتظر پاسخ توست

لعن و نفرین به تـــو و هرچه سوال است عزیز ...

 


صادق فغانی

 



بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

نترس علاقه !

بخدا دوست داشتن در خیابان خوب است

خندیدن بلند عالی‌ست

 

خوردن نوشابه بی ساندویچ آرزوی حقیری نیست

پفک عیب ندارد ، آل‌سکا جان است

فکرش را بکن دهنت یخ میزند ...

 

به‌من باشد ؛ می‌بوسمت !

 بوسه زیباترین اتفاق خیابان است

 

به‌جای درد ، به‌جای دود

به جای دود کردن درد ، درد کردن دود

هم را می‌بوسیم

 

مگر کجای بوسه چَپ است ؛

کجای لب می‌لنگد که

 این‌همه زیبایی را مخفی می‌کنیم

 و جنگ را ، رو ؟!

 

مگر کجای آغوش به دروغ آغشته است که

پرهیز می‌کنیم وُ تخت را آغشته به دروغ !

 

خیابان که بد نیست

کوچه که دروغ نمی‌شود

 

ما هی خود را دروغ می‌کنیم وُ

            نامش را گاهی شرم می‌گوییم

 

گاهی حیا می‌شویم وُ

گاهی ، به راحتی بستنی می‌خوریم وَ به‌هم نمی‌گوییم

هلو می‌خوریم وُ حرف نمیزنیم

 

عجیبیم !

 

در خیابان هم را نمی‌بوسیم

               اما سیب را هرجا گاز می‌زنیم !

 

بیا علاقه‌ی خوبم

            می‌خواهم ببوسمت

 

 

افشین صالحی

 



سیب تعارفم نکن

حوّا هم که باشی

            من آدم نمی شوم

پس بی خودی

            جای بوسه

                        سیب تعارفم نکن !

 


رضا کاظمی




شاعر : رضا کاظمی ,
لب بر لب

لب بر لب ات

چنانت

 به درخت بچسبانم

 به دلتنگى

 

كه درخت شوى ...

كه رفتن اگر بخواهى ، نتوانى !

 

كه بمانى ...

 

 

 علیرضا روشن



میلاد تـــو

جهان برای من

             با میلاد تـــو آغاز شده

 

و برگهای تقویم

تنها دیوارهایی فرضی است

            که فاصله را یادآوری می کنند


تا باور کنیم بی آغوش
،

            عشق افسانه ای بیش نیست

 

اما حالا که 

دوباره میلاد توست ،

          بیا با هم دیوانگی کنیم

 

مثلاً من ماه را جای تو می بوسم

و تو با قاصدکی برای چشمانم لبخند بفرست

            بعد با هم به ریش تقویم و دیوارهایش می خندیم

 

تنها خدا می داند

هر بار که می خندی

            دیوارها ، کابوس آوار می بینند ...

 

 

گیلدا ایازی

 



تعداد کل صفحات: 22


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات