جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد


کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها
و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد

پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت
خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی
سواره ، خط کشی قلب عابر را نمی فهمد

حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من
غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد

نمی خواهد بپرسی حال و روز واژه هایم را
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد


سید علیرضا جعفری



چرا تنهایی ؟


تو اگر میدانستی

            که چه زخمی دارد

                        که چه دردی دارد

                                    خنجر از دست عزیزان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی

                        آه ای مرد چرا تنهایی ؟


ایرج جنتی عطایی


تنهایی



چشم انتظار اولین باران


اوضاع ... ای ... بد نیست ،

             مشغولم با چند تخته پاره و اره

                                                کنج کویری لخت

خو کرده با تنهایی پیشین

                          با رنج نجاری

                                       با طعن بسیاران

 
مشغول کشتی ساختن

                     چشم انتظار اولین باران

 

 

محمد مهدی سیار



دلتنگی


كنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه

خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه

 

كنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم

میگم وای چقدر سخته میام دستاتو میگیرم

 

یه وقت تنها نری جایی كه از تنهایی میمیرم

از اینجا تا دم درهم بری دلشوره میگیرم

 

فقط تو فكر این عشقم ، تو فكر بودنِِ باهم

محاله پیش من باشی برم سرگرم كاری شم

 

میدونم كه یه وقتایی دلت میگیره از كارم

روزایی كه حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

 

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری

 

كنارم هستی و انگار همین نزدیكیاست دریا

مگه موهاتو وا كردی كه موجش اومده اینجا

 

قشنگه ردپای عشق بیا بی چتر زیر برف

اگر حال منو داری میفهمی یعنی چی این حرف

 

میدونم كه یه وقتایی دلت میگیره از كارم

روزایی كه حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

 

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود آزاری ...

 

 

افشین مقدم



شاعر : افشین مقدم ,
شب تنهایی خوب

گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند 

شب سلیس است، و یکدست ، و باز.


شمعدانی ها

و صدادارترین شاخه فصل ، ماه را می شنوند.


پلکان جلو ساختمان ،

در فانوس به دست

و در اسراف نسیم ،

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های تو را

چشم تو زینت تاریکی نیست .


پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا.

و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام تو را ، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.

پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت  :

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

 

 

سهراب سپهری . حجم سبز



تعداد کل صفحات: 10


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات