باید ترانه هامو توی بطری بندازم ،
وقتی که موجا مقصدشون ساحلِ توئه !
چشماتو روی بطریای نامه بر نبند !
این
آخرین امید رابینسون کروزوئه !
بی
تو اتاق من یه جزیره س میون آب ،
متروک و سوت و کور ، پر از گریه های من :
یه تک درخت نخل و یه آلونک حقیر ،
با ساحلی که
پر شده از ردپای من ...
هر
روز دوره می کنم همۀ این جزیره رو ،
با خاطرات ناب و قشنگ تو پا به پا
روز و شبای من خلاصه می شن تو شنیدن
موسیقی
مداوم موجا و صخره ها
دارم
مدام نقشه می کشم اما چه فایده ،
با چن تا تخته پاره نمی شه به تو رسید
صدبار اومدم به جنگِ خدایان موج ها
صدبار این
جزیره شکستای من رو دید
هر
شب میون ماسه ها از هوش می رم و
به بودنم کنار تو ، تو خواب دلخوشم
تو زنده می شی تو دل رؤیام شب به شب ،
من
تنها با خیال تو روزامو می کشم
تو
دورِ دورِ دور تو ویلای ساحلیت ،
داری به یه ترانۀ من گوش می کنی
کی باورش می شد که با یه چشم به هم زدن ،
من
رو تو این جزیره فراموش می کنی ؟
بعد
از کدوم بهانه اتاقم ، جزیره شد ؟
این دریا کی میون من و عشق تو نشست ؟
دستای کی تو رو از لحظه هام گرفت ؟
کی
چشاتو روی این بی ستاره بست ؟
دریا
هنوز دراز کشیده میونمون ،
مابین بی خیالی تو و دلتنگیای من
یه قایق از تو خط افق سر نمی رسه ،
تا دست تکون
بدی روی عرشه ش برای من
این
قصه آخرش به رسیدن نمی رسه ،
تنهایی سرنوشتِ رابینسون کروزوئه !
یه مردِ خسته توی جزیره س که تا ابد
باور نداره رفتی و تو حسرتِ توئه...
یغما گلرویی