وقتی رفتی
تازه
فهمیدم
؛
"چقدر
تو را دوست داشتم"
برگرد
مگر همین را نمیخواستی
این روزها زیاد دلم برای تو تنگ میشود
میلاد افشین
نظرات
وقتی رفتی تازه
فهمیدم
؛ "چقدر
تو را دوست داشتم" برگرد مگر همین را نمیخواستی این روزها زیاد دلم برای تو تنگ میشود
شاعر :
میلاد افشین ,
جمعه 26 دی 1393 .:|:. 18:08 .:|:. علی ساطع
چهارشنبه 24 دی 1393 .:|:. 14:34 .:|:. علی ساطع نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما انگار کردم ! با "دوست داشتن" زیادم با هی "ببینمت" هایم با همیشه "ببخش" ها و همیشه ... "دلم برای تو تنگ شده" هایم . .. وقتی که با شانههای بالا گرفته از تو میگفتم وقتی که
نام تو را بلند میخواندم وقتی که در همیشه ، هر جا تو
را به نام کوچکت صدا میکردم وقتی که آن همه تو را خواب دیدم ... نمی خواستم اما ... افشین صالحی شاعر :
افشین صالحی ,
شنبه 29 آذر 1393 .:|:. 19:06 .:|:. علی ساطع انگار مدتی است که احساس میکنم خاکستریتر
از دو سه سال گذشتهام احساس
میکنم که کمی دیر است دیگر نمیتوانم هروقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم انگار فرصت برای حادثه از دست
رفته است از ما گذشته است که کاری کنیم کاری
که دیگران نتوانند فرصت برای حرف زیاد است اما ... اما اگر گریسته باشی ...
آه ... مردن چه قدر حوصله میخواهد بیآنکه در سراسر عمرت یک روز ،
یک نفس بیحس
مرگ زیسته باشی ! انگار این سالها که میگذرد چندان که
لازم است دیوانه
نیستم احساس میکنم که پس از مرگ عاقبت یک روز دیوانه
میشوم ! شاید برای حادثه باید گاهی کمی عجیبتر از این باشم با این همه تفاوت احساس میکنم که کمی بیتفاوتی بد نیست
حس میکنم که انگار نامم
کمی کج است و
نام خانوادگیام ، نیز از این هوای سربی خسته است امضای تازهی من دیگر امضای روزهای دبستان نیست ای کاش آن نام را دوباره پیدا کنم ای کاش آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان یک روز نام کوچکم از دستم افتاد و
لابهلای خاطرهها گم شد آنجا که یک کودک غریبه با چشمهای کودکی من نشسته است
از دور لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور ! ای
چشمهای مغرور ! این روزها که جرأت دیوانگی کم است بگذار باز
هم به تو برگردم !
بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینم ! بگذار
در خیال تو باشم !
بگذار ... بگذریم ...!
این روزها خیلی برای گریه
دلم تنگ است ! قیصر امینپور شاعر :
قیصر امین پور ,
یکشنبه 2 آذر 1393 .:|:. 21:52 .:|:. علی ساطع
پنجشنبه 29 آبان 1393 .:|:. 15:09 .:|:. علی ساطع
پنجشنبه 15 آبان 1393 .:|:. 17:45 .:|:. علی ساطع هی دختر باران ! زیاد این دست و آن دست نکن ! بترس از
دلی که دارد پرپر می شود ! هیچ قراری نمانده هست ... بگو کجای آغوش قرار بگذاریم ؟! بگو تا ... عاشقانههایم را بر
اندام آب بسایم می خواهم تمام دلتنگیهایم
را قربانی
زلالی رویت کنم ...!! بهرنگ قاسمی شاعر :
بهرنگ قاسمی ,
یکشنبه 11 آبان 1393 .:|:. 21:06 .:|:. علی ساطع
|
بسم الله الرحمن الرحیم
جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی دیگر صفحات
فهرست شاعران وبگاه
آرشیو مطالب
برچسب ها
دست |
گریه |
مو |
چشم |
خورشید |
مرگ |
دریا |
دیدار |
باد |
ستاره |
بانو |
ابی |
گل |
لب |
سیاوش قمیشی |
زن |
غروب |
بغض |
شعر |
اشک |
دوست داشتن |
عشق |
آغوش |
دلتنگی |
لبخند |
تنها |
نگاه |
قلب |
پرنده |
دل |
پنجره |
جمعه |
خواب |
نفس |
باران |
رفتن |
آسمان |
داریوش |
شب |
زمستان |
بوسه |
ماه |
عاشق |
درخت |
زندگی |
تنهایی |
خنده |
بهار |
خیال |
پاییز | آمار بازدید وبگاه
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید این ماه : بازدید ماه قبل : بازدید کل : تعداد کل مطالب : بیشترین بازدید : 7030 عزیز در تاریخ : 18 اردیبهشت 1395 آخرین بروز رسانی : آخرین بازدید : |