جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت

مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود

این دل شکستن تو برایم قشنگ بود

 

رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت

آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود

 

ماه شب چهاردهی که تصاحبت

چون حسرتی به سینه صدها پلنگ بود

 

خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید

خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود

 

تـــو ؛ یک جهان تازه پر از صلح و دوستی

من ؛ کشوری که با همه در حال جنگ بود

 

با من هر آنچه از تو بجا ماند ، نام بود

از من هر آنچه بی تو بجا ماند ، ننگ بود

 

پایین نشسته ام که تو بالانشین شوی

این ماجرا حکایت الاکلنگ بود !

 

 

 

رضا نیکوکار

 

 



نوازش

اگر باید

زخمی داشته باشم

            که نوازشم کنی

بگو تا تمام دل ام را شرحه شرحه کنم

 

زخمها زیبایند

و زیباتر آنکه تیغ را هم

             تو فرود آورده باشی

 

تیغت سِحر است و

             نوازشت معجزه و

 

لبخندت تنظیفی از قواره نور

و تیمارداری ات کرشمه ای میان زخم و مرهم

 

عشق و زخم از یک تبارند

 

اگر خویشاوندیم یا نه

              من سراپا همه زخم ام ...

 

تـــو سراپا همه انگشت نوازش باش

 

 

 

حسین منزوی



شاعر : حسین منزوی ,
وقتی تصمیم گرفتی بروی ...

وقتی تصمیم گرفتی بروی ...

 
باید جایی باشد

که دل ات نیاید برگردی !


باید جایی باشد

که راه برگشت را بلد نباشی !

 

بی برو برگرد

باید احساس خوشبختی کنی

            چون آدم ها خسته که می شوند می روند  ...

 

 

سیدحسین دریانی



فاصله

فاصله

میان من تا تـــو

 تنها به اندازه نگاهیست

                  تا سری بگردانم و ببینمت

 

نیستی ؟!

لطفا هشدار مرا جدی بگیر

 

چترت را ببند

و به قایقی بیاندیش

تا از سیلی که در راه است

                             ایمن شوی

 

بارانی که

در دل ام می بارد ؛

طوفانی ست ، بسیار طوفانی ست

 

 

 

محمد احمدی

 



آیا دوستم داری ؟

هر روز می پرسی که :

                         آیا دوستم داری ؟

من ، جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم

تو در نگاه من ، چه می خوانی ؟ نمی دانم


اما به جای من ،

 تـــو پاسخ می دهی : آری  !

ما هر دو می دانیم

چشم و زبان ، پنهان و پیدا ، رازگویانند

و آنها که دل به یکدیگر دارند

حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند

ننوشته می خوانند

من « دوست دارم» را

پیوسته ، در چشم تو می خوانم

نا گفته ، می دانم

من آنچه را احساس باید کرد

یا از نگاه دوست باید خواند

هرگز نمی پرسم

 

هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟

            قلب من و چشم تو می گوید به من : آری


 

فریدون مشیری

 



پرنده ای که ...

در اندوه من

شادی رها شدن پرنده ای ست

                        كه به او ، دل بسته بودم ...

 


علیرضا روشن




داغ رفتنت

این روزها

مدام باران می بارد 

داغ بوسه ات بر لب ام سرد شد

 

 اما  ..

داغ رفتنت بر دل ام 

با هیچ زمستانی ، سرد نمی شود ...



نگار الهی



تعداد کل صفحات: 16


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات