جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
خاطره ی اولین دیدار


هر جایِ دنیا که به من فکر‌ کنی

من به نزدیک ترین پنجره خیره می شوم


و در سکوتی چند دقیقه ای

یک عمر ، تـــو را می بینم

 

هر جایِ دنیا که به من فکر‌ کنی

من به نزدیک ترین خاطره ی مان می روم ...

 

خاطره ی اولین دیدار ، امانم را بریده !

کاش میشد فردا

دوباره ، برای اولین بار می دیدمت!

 


حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
تنهایی و دلتنگی


تنها
که میشوی

دلتنگی هایت رنگ جیغ می گیرد

میان فریاد سکوت ...

 

محمدرضا شفیعی کدکنی

 



ü       ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست

      حال هجران تـــو چه دانی که چه مشکل حالیست

حافظ



خانه من

چه بوسیدنی است

زنی آلوده به سردی و سکوت

که دل و دست اش

 درمان بی آرامی های من است

 

انار سرخی شده ام در تب رسیدن


در انتظار شنیدن نامم

میان شعرهای برنده اش

و دعوت شدن به

 بوسه های خونین اش

 

من ، روی زمینِ

    دل نشین ترین دردها

خانه ساخته ام

 

 

 بهنود فرازمند



طعم تلخ یک درد

پالتو ات را بپوش و راهی شو ، تا رسیدن به مرز تنهایی

کافه ها را یکی یکی طی کن ، در شب روسیاه یلدایی

 

خط بزن خاطرات عشق ات را ، دل بکن از خیال آغوشش

خسته شو از غبار سردی که ، خانه ات را گرفته بر دوشش

 

رد شو از این سکوت دردآور ، با غروری که هی لهش کردی

شب به شب در دلت بگو معشوق ، من نمی خواهمت که برگردی

 

پالتو ات را بپوش و راهی شو ، خالی از بغض های تکراری

عاشقی را بکش به صُلابه ، بین مخروبه های بی عاری

 

عاشقی امتداد تنهایی پیش معشوق های تو زرد است ...

پالتو ات را بپوش و باور کن عاشقی طعم تلخ یک درد است


 

سجاد صفری اعظم



خوش به حالت

عزیزم !

همه میدانند از دهانت

            صدای بوسه می آید

 

و چشم هایت

سکوت را به دریا تحمیل میکند

 

خوش به حالت که زنی

            و خوش به حالت که من

                                    دوست ات دارم

 

 

بهرنگ قاسمی




هفت شماره ساده

شکایت نمی کنم ، اما ...

آیا واقعاً نشد که

در گذر همین همیشه ی بی شکیب ،

                        دمی دلواپس تنهایی دستهای من شوی ؟

 

نه به اندازه تکرار دیدار و همصدایی نفسهامان !

 به اندازه زنگی ... واقعاً نشد ؟


واقعاً انعکاس سکوت ،

تنها حاصل فریاد آن همه ترانه

                    رو به دیوار خانه ی شما بود ؟

 

نگو که نامه های نمناک من به دستت نرسید !

نگو که باغچه ی شما 

 از آوار آن همه باران ، قطعه ای هم به نصیب نبرد !

 

نگو که ناغافل از فضای فکرهایت فرار کردم !

من که هنوز همینجا ایستاده ام !

 

کنار همین پارک بی پروانه

کنار همین شمشادها ، شعرها ، شِکوه ها ...

 

هنوز هم فاصله ی ما

همان هفت شماره ی پیشین است !

 

دیگر نگو که در گذر شب گریه ها گُمش کردی !

نگو که نشانی کوچه ی ما را از یاد بردی !

نگو که نمره پلاک غبار گرفته ی ما ، در خاطرت نماند !

 

آیا خلاصه ی تمام این فراموشی های ناگفته ،

حرفی شبیه "دوستت نمی دارم" تو

در همان گفتگوی دور گلایه و گریه نیست ؟

 

 

یغما گلرویی



یک دوست داشتن هایی هم هست ...

یک دوست داشتن هایی هم هست

که از دور است و در سکوت

            که دل ات برایش از دور ضعف می رود

که وقتی حواسش نیست 

                        چشمانت را می بندی ...


و در دل دعایش می کنی

و با یک بوسه به سویش روانه می کنی

که وقتی بی هوا

نگاهش با نگاهت یکی می شود ...

انگار کسی به یک باره

            نفس کشیدن را ممنوع می کند

یک دوست داشتن هایی هست

که به یک باره ، بی مقدمه

پا در کفش دلت می کند

                        و جا خوش می کند

و از دست تو

     کاری بر نمی آید

            جز از دور دوستش داشتن

یک دوست داشتن هایی هست

ساکت است ، آرام است

            خوب است ، گم است ...



عادل دانتیسم



تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات