آورد نام شاعری ات را به لب کشید
برداشت یک قلم و تورا با ادب کشید
نخلی کشیده قدّ تو را فرض کرد و بعد
لب
های سرخ و خط زده ات را رطب کشید
آمیخت آب و آتش و توفان به هم و بعد
چشم تو را شبیه زنان عرب کشید
از ترس کینه های زنان سپید چشم
اندام بی نظیر تو را نیمه شب کشید
بر بوم خیره شد و نگاه تو را گریست
آهی میان حسرت و تردید و تب کشید
دیگر قرار بود که هرگز ... ولی نشد !!!
امشب دوباره عکس تو را بی سبب کشید
یک عمر دیر کردی و هرگز نیامدی
یک عمر مرد ساعت خود را عقب کشید
فروغ تنگاب جهرمی