ببین!
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم
بلد نیستم وقتی میخندی قند توی دلم آب نشه
و وقتی از روی غیرت اخم میکنی نمیرم برات!
بلد نیستم وقتی بهم میگی"دوست دارم"
ناز کنم ، پشت چشم نازک و بگم "مرسی"
من میپرم و بوسه بارون میکنم گردی ماه صورتترو
یا وقتی کلافه ای از ترافیک نمی تونم دست نکشم تو سیاه موهات
و زیر گوشت آروم آروم شعر نخونم که بره پی کارش بی حوصلگیهات
من بلد نیستم دوستت نداشته باشم
تـــو ، عشقت ، صدات ، دستهات ، عطرت ...
من بلد نیستم بدون اینا زندگی کنم
مثل یک مخدری که جاریه توی روحم
و تپش های قلبم که حیاتم وابسته است بهش
تو همونی که خدا فرستاد تا ثابت کنه
من رو بیشتر از همه ی بنده هاش دوست داره
میدونی!
زندگی کردن بلدی میخواد
ولی"من بلد نیستم بی تو زندگی کنم"
فاطمه صابری نیا