جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
من عشق را دوست دارم

من

 پنجره را دوست دارم

که تو را به من نشان داد

 

باد را

که عطر تو را برایم آورد

 

خواب را دوست دارم

که تو را در آن دیدم

 

من نهر را دوست دارم

که دست‌های تو را می‌شست

 

دریا را

که تنت را شنا کرده بود

 

و جاده را

که گام‌های تو بر آن خورده بود 

 

من عشق را دوست دارم

که عاشق تـــو شدم !

 


افشین صالحی



خوش به حال ...

باد با رقصیدن از پیراهنت رد می شود

آب سرمست است وقتی از تنت رد می شود

 

من که دورم از تـــو ، اما خوش به حال هر نسیم

وقتی از گل های سرخ دامنت رد می شود

 

خوش به حال لرزش دستی که با لرزیدن از

مرزهای دکمه ی پیراهنت رد می شود  !

 

خوش به حال گردش سیاره  وقتی نیمه شب 

از مدار چشم های روشنت رد می شود  !

 

خوش به حال هرم آن بازوی عریانی که گاه

مثل پیچک های باغ از گردنت رد می شود  !

 

من که گفتم "چشم" ، اما خوش به حال هر که از

"لطفا از این بیشتر نه!" گفتنت رد می شود  !

 

 

اصغر عظیمی مهر



برگرفته از : کوچه باغ شعر ,
مثل قاصدک

دوست نداشتم

       خبر رفتنت را کسی بفهمد

 

بغضم را در تنهایی شکستم

 

مثل قاصدکی که

جای باد به باران فکر می کرد .

 

 

محسن حسینخانی



به راه های بهتری فکر کن

گم شده ای

راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه

که پیدا شوی شاید ...


نگرانی ام

از نیمه شب است و سرما

            و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند !


پیاده رو ها را

 به کفش هایت مبتلا نکن

 

بگذار پا نخورده بماند این برف

            و به راه های بهتری فکر کن

مثلا همین جا

 توی آغوش من هم

            می شود گم شوی

راس هر ساعتی

             که دل ات خواست !


                        که پیدا شوی شاید ...

 

 

 

مهدیه لطیفی



تـــو هم کاری بکن ...

می خواهم

گوش باد را بگیرم

که این همه دور موهایت نپیچد

                        و با زندگی ام بازی نکند !

تـــو هم کاری بکن

            مثلا دکمه پیراهنت را ببند

مثلا دامنت را جمع کن

و فکر کن پیاده رو خیس است ...


غلامرضا بروسان



معشوق من

معشوق من  ...

            موجود پیچیده ای است

که روزها مثل نسیم ،

            از میان موهام رد می شود

و شبها

سرم را به باد می دهد  !!

 

 

 کامران رسول زاده 



دیدار

من و یارم

 هیچگاه همدیگر را نخواهیم دید

او

به باد پاییزی می ماند

            من به برگی خشک

او باد است ، می آید

            من برگم ، می روم ...

 

 

علیرضا روشن



تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات