از فاصله ها نمی
ترسیدم
فکر می کردم
تا دل ام برایت تنگ
شد
خودم را سرگرم کاری می کنم
و حواسم از تـــو پرت می شود
کتابی بر می دارم و می خوانم
به
تماشای تلویزیون می نشینم
و یک فنجان چای را تمام می
کنم
خیلی که
تحمل خانه سخت
باشد
می
روم پیاده روی ...
اما حالا ، "به قرآن"
دلتنگی دارد خفه ام می
کند
کاظم خوشخو