جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
یک بار دیگر هم دوستت دارم ...

روزی چند بار دوستت دارم  !

 

یک‌بار وقتی که هوا برم می‌دارد ،

قدم می‌زنیم

 

وقتی که خوابم می آید

تـــو می آیی !

 

یک‌بار وقتی که باران ناز می‌کند

دل ناودان می‌شکند ،

می‌بارد ...

 

وقتی که شب شروع می‌شود

تمام می‌شود ...

 

یک بار دیگر هم دوستت دارم ...

 

باقی روز را ...

هنوز را ...

 

 

 

افشین صالحی

 

 



خواب آخر

وقتی که خوابی نیمه شب تو را نگاه می کنم

زیبائی ات را با بهار ، گاه اشتباه می کنم

 

از شرم سر انگشت من ، پیشانی ات تر می شود

عطر تنت می پیچد و دنیا معطر می شود

 

گیسوت تابی می خورد ، می لغزد از بازوی تو

از شانه جاری می شود چون آبشاری موی تو

 

چون برگ گل در بسترم می گسترانی بوی خود

من را نوازش می کنی بر مهربان زانوی خود

 

آسیمه می خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر

ای عشق من ، بی من کجا ؟ تنها نرو ، من را ببر

 

من بی تو می میرم ، نرو ! من بی تو می میرم ، بمان

با من بمان ، زین پس دگر هرچه تو می گویی، همان

 

در خواب آخر ، عشق من ! در برگ گل پیچیدمت

می خوابم ای زیباترین ، در خواب شاید دیدمت

 

 



کاش بیدار نشوم


یادت هست گفتی
:

مگر اینکه خواب داشتن مرا ببینی ... !

 

حالا که خواب هستم

 می توانم دستان تـــو را

            برای چند لحظه‌ای داشته باشم گلم ؟!

 

در خواب کجا برویم ؟

پارک یا خلوت‌ترین کوچه‌های شهر ؟!

 

نترس !

درست است

که ذوق مرگ شده ام

            اما زود نمی بوسمت !

 

زود مثل این شاه ماهی ندیده ها بغلت نمی کنم !

 

اصلاً آنقدر مهربان می شوم

            که احساس امنیت کنی‌

 

اصلاً کاری می‌کنم که خودت بگویی :

            پس دستانت کو به روی سرم ؟!

 ...

پرتت کنم به آسمان ؟

            جیغ بزنی ... یواش می ترسم گلم !

 

می‌ خواهی پا برهنه بدویم تا خود خدا ؟!

 

هدیه را کجا تقدیمت کنم ؟!

             لابلای بنفشه‌ها یا لای شعر ؟!

 

اصلاً می خواهی برویم پیش سالمند‌ترین درخت شهر ...

 

دارم کم کم

به داشتنت عادت می‌کنم ، عجیب !

 

کاش بیدار نشوم

کاش هیچ‌گاه بیدار نشوم ... !

 

 

بهرنگ قاسمی



انعکاس

گاه یک ستاره 

یک ستاره گاهی می‌تواند

             حتی در کف یک پیاله‌ی آب 

                        خواب هزار آسمان آسوده ببیند

آن وقت تـــو می‌گویی چه ...؟ 

 

می‌گویی یک آینه

 برای انعکاس علاقه 

                        کافی نیست !؟



سید علی صالحی

 



دلتنگم ...

دلتنگم ...

برای دختری که ندارم

            تویی که دیگر نیستی

                        شادی که رخت بربسته


نیمکت‌های چوبی پارکی که

روزی آرام‌بخش جان خسته‌مان بودند

            میوه‌های کاجی که دیگر توپ بازی‌ام نیستند


دستان تویی که

نجات دهنده‌ی مغرور کاج‌ها بودند


دلتنگم

برای تن دادن به خواب

                   در سایه سار تـــو

دلتنگم و

   رنگ به رنگ

            انتظار می‌کشم  ...

 

 

 صنم غزالی

 



فقط یک سوال ؟

بوی یاس می‌‌دهی‌ ، طعم رز

ساده ، بی‌ آلایش

             انگار خود نیلوفری

باغ در باغ ، شقایق را

به لب هایت دوخته‌ای

            با آن خنده ی مریمی ات

از خواب که می‌‌پری

نسترن می‌‌خندد

            سنبل پرواز  !

فقط یک سوال ؟

با این همه هوو

            چگونه می‌‌سازی خانم ؟!!



بهرنگ قاسمی



فاصله ...

از همین گوشه

که من ، نامش را

اول جهان می گذارم


تا تـــو ...

که نمی دانم

کجای جهان ایستاده ای

فاصله ؛

خوابی ست که

 من ، آن را شعر می نویسم ...




جلیل صفر بیگی



تعداد کل صفحات: 6


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات