جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
چیزی شبیه به تـــو

هوایم داشت 

رفته رفته خراب تر می شد

            و اشک در چشمانم بیشتر و بیشتر

 

به گمانم شباهنگام

             چیزی شبیه به تـــو ...

                         درونم شروع به باریدن کرده بود !

 

جمال ثریا



شاعر : جمال ثریا ,
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است

تـــو نیستی و

 پاییز از چشمهای

 مرد عاشق ی شروع شده است که

                  تمام درختان را گریسته است در سوگ رفتنت  ...


برنگرد،

که بر نمی گردی تو هیچوقت

            نمی خواهمم داشته باشمت

 

نترس

فقط بیا

در خزان خواسته هام

            کمی قدم بزن ، تا ببینمت

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است



کامران فریدی



گریه‌ی تـــو ...

امشب که برایت می‌نویسم ...

 

گریه‌ی تـــو

تنها موسیقی‌ست

که در رگ‌های خانه جریان دارد

و من

چقدر گریه‌ات را

از چشمانت بیشتر دوست می‌دارم

که می خواهم بمیرم و هیچگاه به چشم نبینم !

گناه من نیست

زیبا زنانه گریه می‌کنی

                     و شاعرانه گلایه  !
 

نگران نباش

تقدیری در کار نیست

                   کابوس دیده‌ایم  !

 

سید محمد مرکبیان



چشم هایم به دور شدنت آلرژی دارند !

آستین خیس پیراهنم

            طعم شور عشق می دهد

 

گریه کجا بود !

یادت رفته سفر سه روزه ات را !؟

دلتنگی ات ، جاده ها را چقدر بارانی کرد

 

بعد گفتی :

مرد که گریه نمی کند !

 

گفتم :

گریه نیست عزیزکم

فقط چشم هایم به دور شدنت کمی آلرژی دارند !

 

حالا دور شدنت

خیلی طولانی شده

می ترسم تمام جاده ها را آب ببرد !

 

 

محسن حسینخانی



نمی فهمی چرا ؟

شعله دارم می کشم در تب ، نمی فهمی چرا ؟

تاب بی ماهی ندارد شب ، نمی فهمی چرا ؟

 

اهل آه و ناله کردن نیستم ، جان من است ...

اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا ؟

 

ذوب دارم می شوم هر روز نمی بینی مگر ؟

آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا ؟

 

آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم

قید دینم بود ، لامذهب ؛ نمی فهمی چرا ؟

 

بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد

"یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟

 

بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق ، نه !

نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟

 

 

حسین زحمتکش



احتیاط كن

گفتی

 صدایت ابری است

                        باران بارید ...

 

در تعبیرهای شاعرانه احتیاط كن

 

مثلا

ممكن است بگویی

            در چشم‌هایت دریاست

 

با حال و هوای

             این روزهای من

                        سیل راه بیافتد

 

 

 

ساره دستاران

 



می دانم اما ...

می دانم بر نمی گردی !

 

می دانم که چشمم

به راه خنده های تو خواهد خشکید !

 

می دانم که در تابوت همین ترانه ها خواهم خوابید !

 

می دانم که خط پایان

            پرتگاه گریه ها ، مرگ است !

 

اما هنوز که زنده ام  !

 

 

یغما گلرویی

 



تعداد کل صفحات: 16


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات