جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
بیا دوباره عاشق شویم

سلام

علاقه‌ی خوبم

علاقه جان من ، خوبی ؟

 

می‌دانم

تو خسته‌ای

و من حالم خوب نیست

تو دوری و من دلتنگ

تو حال آمدن داری و وقتش را ، نه !

 

می‌دانم علاقه

آخر هرچه باشد از جنس همیم

جنسی جوری به شدت ناجور !

 

ما عین همیم علاقه

و بی‌خود نیست این همه دوستدار داری

این همه دوستت دارند و تو این همه خوبی

 

خسته‌ایم !

بیا دوباره عاشق شویم

 

دوباره من

 دوستت داشته باشم

تو ناز کنی

 

من عصبی شم ،

تو قهر کنی

من نازت را بکشم و

تو نازنین من باشی

 

بیا دوباره عاشق شویم !

دوباره من دنبالت بگردم و

هرجا کنارت سبز شوم ...

 و بگویم :

هووی سلام

چه اتفاق خوبی

باز هم رو دیدم

بستنی دوست داری بخوریم ؟

 

بعد تو بگویی :

خودتی ! هوا زمستان است

 و جز تو باقی سردشان شده است

 و بعد ته دلت شاد باشی ، بخندی

 

قشنگ خوبم ، خسته‌ایم !

کم می‌خندیم

حالمان خوب نیست

باید دوباره عاشق شویم

 

 

افشین صالحی



احساس

احساس

سنگ خارا نیست

که همین طور بماند و

بماند و بماند !


احساس

مثل شاپرک

مثل عطر ، می پرد !

 

درست توی همان

روزهایی که دوستت دارم

دوستم داشته باش ...

 

 

 مهدیه لطیفی



بغض


مگر یک بغض چه میخواهد ؟!

 

یک دل گرفته ...

یک خاطره ی شعله ور

و یک خط شعر !

 

اگر همه ی این ها هم

در غروب جمعه اتفاق بیفتد ؛

                  دیگر من هیچ نمیگویم !

 


محسن دعاوی



شاعر : محسن دعاوی ,
یک روزهایی در زندگی ...

در زندگی 

یک روزهایی میشود

که دوست داری بزنی به بیابان

بیابان پیدا نمی کنی می زنی به خیابان

با دنیا که هیچ ، با خودت هم قهر می کنی

 

منتظری  ...

منتظر  " اویِ " زندگیت

منتظری ببینی حواسش

اصلا به قهر کردنت هست !؟

 

روز هایی می شود در زندگیت

دوست داری بهانه گیر شوی

 

تو لوس شوی و " اویِ" زندگیت بگوید  :

اجازه هست ؟

اجازه هست روی ماه شما را ببوسم ؟

اجازه هست من به دور شما بگردم

اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم 

 

روزی هم می شود

طرز نگاهت ، لحن حرفهایت ،

نوع رفتارت ، سرد می شود

 

نه اینکه واقعا اینطور باشد ... نه  !

همه ی همه اش بهانه ست

می خواهی چیز هایی بفهمی  ...

 

بفهمی اوی زندگی ات

حواسش به این همه سردی هست !؟؟

 

و امان از آن زمانی که نفهمند 

نفهمند ، نفهمند ... 

به یکباره

به هم می ریزی

از هم می پاشی

سرد می شوی  ...

 

 

عادل دانتیسم



در خواب تـــو ...

در خواب تـــو

بیدار بودم 

سرگردان و بیدار 

حتا همان لباس صورتی هم تنت نبود 

موهات دور صورتت... 

دیده‌ای ماه خرمن می‌زند ؟ 

آسمان مثل پرده‌های سیاه 

از دور صورتش فرومی‌ریزد 


دیده‌ای ؟
... 

نفس می‌زدی و من

 بین لب‌ها و سینه‌هات 

سرگردان بودم

 

گفتی کجایی ؟ 

گفتم سرگردانی

 قید زمان است ، نه مکان ...

 

 

عباس معروفی



کلمه‌ی شیرین

از میان جمله‌ی آدم‌ها بیرونت کشیدم

 

تـــو

 یک کلمه‌ی شیرین بودی

 

کلمه‌ی عشق نه

عشق تلخ است

 

کلمه‌ی دوستی نه ، شوق نه

دوستی گس است و شوق شور

 

تـــو

مثل کلمه‌ی خیال

  مثل کلمه‌ی خواب شیرین بودی

 

از میان جمله‌ی آدم‌ها بیرونت آوردم

      آوردم چون کلمه‌ای عزیز در پرانتز آغوش ام


مثل کلمه‌ی خواب

    پریدی و رفتی میان جمله‌ی آدم‌ها



شهاب مقربین 



بوی تـــو ...

بوی تو از خاک برمی‌خیزد

و با یاکریم‌ها به پرواز درمی‌آید .

 

پنجشنبه است ، دلبرکم !

تکان‌های دستم را ببین ؛

بوی تو پر می­کشد تا من

 

بوی تو دست می‌شود ، حلقه بر گردنم

بوی تو لب می‌شود ، می‌خندد ،

بوسه می‌شود بر پیشانی‌ام

 

چشم می‌شود ،

     اخم می‌کند به بی‌قراری‌ام

 

بوی تو ، بوی تو ...

 بوی تـــو دلتنگم می‌کند

 

بغض که می‌شوم

پر می­کشی و تنهاییآغاز می­شود.

 

هر روز من بی‌تو

 پنجشنبه است ، دلبرکم !

تکان‌های شانه‌ام را ببین ...

 

 

کامران فریدی



تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات