جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
کسی هست که نیست

نفسم بند نفس های کسی هست که نیست

بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست

غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها

شاعری محو تماشای کسی هست که نیست

 

درخیالم وسط شعر کسی هست که هست

شعر آبستن رویای کسی هست که نیست

کوچه در کوچه به دستان تو عادت می کرد

شهری از خاطره منهای کسی هست که نیست

 

مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط

خستگی های من و چای کسی هست که نیست

زیر باران دو نفر ، کوچه ، به هم خیره شدن

مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست

 

 

 احسان کمال



ﺁﻥﻗﺪﺭ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﺩﻟﻢ

 

آﻣﺪﯼ ﻃﺒﻌﻢ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪ ، ﺑﻬﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺷﺪ ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ، ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩﺍﯼ

ﺭﻭﺡ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰﯼ ﻣﻦ ! ﺩﺭ ﺗﻨﻢ ﺟﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﻫﺮ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯾﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪﻡ ﻋﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮﺍَﻡ

ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣّﯿﺪ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ، ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻋﺸﻖ ﺯﻻ‌ﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺠﯽ ﺑﺎ ﻗﺴﻢ

ﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ﺳﻮﮔﻨﺪ ، ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮔﺮﺩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ

ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺧﺎﻃﺮﻡ

ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺻﺎحب خانهﺍﯼ ﺍﯼ ﺧﻮﺏ ! ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺷﺮﻁ ﮐﺮﺩﯼ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﻦ ﮔﺎﻡ ﻧﮕﺬﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ

ﻗﻠﻌﻪﺍﯼ ﻣﺘﺮﻭﮎ ﻭ ﮔﻤﻨﺎﻣﻢ ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﺁﻥﻗﺪﺭ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﺩﻟﻢ

ﺣﺲ ﺻﺤﺮﺍ ﮔﺮﺩِ ﺷﻬﺮﺁﺷﻮﺏ ! ﺗﻮﻓﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

ﮔﺮﺩﺑﺎﺩ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﻮﺍﺟﺖ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ ﻣﺮﺍ

ﺭﻗﺺ ﻣﺸﻌﻞﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﻣﮕﺮ ؟

 

 

 

 حمیدرضا حامدی

 

 



تو ولی حیف ...


من
عاشق چشمان تو بودم تو ولی حیف

افتاده به دامان تو بودم تو ولی حیف


یک
عمر به من زخم زدی طعنه شنیدم

یک عمر پریشان تو بودم تو ولی حیف


هرچند
نبودی که بخوانی غزلت را

هرچند غزلخوان تو بودم تو ولی حیف


گفتم
که بیا عشق بیا تازه بمانیم

یک عمر هراسان تو بودم تو ولی حیف


تو
منجی دنیای منی عشق منی تو

من عاشق چشمان تو بودم تو ولی حیف


سید احمد حسینی

 




در من هنوز جرات ابراز عشق نیست


از ارتباط قبلی امان بو نمی برد

من باختم به خاطر تو ! او نمی برد

در من هنوز جرات ابراز عشق نیست

در عشقبازی آدم ترسو نمی برد


از بس زیاد هست که زیبایی تو را

رفتارهای زشت تو از رو نمی برد


چیزی به غیر بوی تو در باد اینچنین

دست مرا گرفته به هرسو نمی برد


جوری دلم شکسته که این خرده شیشه را

از زیر دست و پای تو جارو نمی برد


آنقدر پیش همسر خود عطر می زنی

تا که از عشق قبلی تو بو نمی برد

 

 

علیرضا الیاسی



این روزها ...

 

این روزها که می‌گذرد ، جور دیگرم

دیگر خیال و فکر تو افتاده از سرم

 

دیگر دلم برای تو پرپر نمی‌زند

دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم

 

دیگر خودم برای خودم شام می‌پزم

دیگر خودم برای خودم هدیه می‌خرم

 

دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم

دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم

 

اسمت چه بود ؟ آه از این پرتی حواس

این روزها من اسم کسی را نمی‌برم

 

این روزها شبیه "رضا" های سابقم

هر چند بدترم ولی از قبل بهترم

 

من شعر می‌نویسم و سیگار می‌کشم

تو دود می‌شوی و من از خواب می‌پرم

 


رضا کیاسالار

 




دست خودم نیست

از دست رفتنهای من دست خودم نیست
مگذار آن را پای من ، دست خودم نیست

دنیای من در دستهایت بود و گم شد
حس می کنم دنیای من دست خودم نیست

یک باره دیدم دست من لرزید و تب کرد
دیدم که دستم ، وای من ! دست خودم نیست

یک در میان می زد نمی دانم کجا رفت
دیگر دل شیدای من دست خودم نیست

از دست وقتی می رود گرمای دستت
سرمای جان فرسای من دست خودم نیست

پروا مکن از دستهای عاشق من
دستان بی پروای من دست خودم نیست

از دست تو من سر به صحرا می گذارم
باور کن ای لیلای من ! دست خودم نیست


محمد رضا ترکی

 




آرام باش ای دل

نمی‌رنجم اگر کاخ ِ مرا ویرانه می‌خواهد
که راه عشق ، آری ، طاقتی مردانه می‌خواهد

کمی هم لطف باید گاه گاهی مرد عاشق را
پرنده در قفس هم باشد ، آب و دانه می‌خواهد

چه حُسن اتفاقی ، اشتراک ما پریشانی ست
که هم موی تو هم بغض من ، آری ، شانه می‌خواهد

تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلّی دادن این فاجعه ، میخانه می‌خواهد

اگر مقصود تو عشق است ، پس آرام باش ای دل
چه فرقی می‌کند می‌خواهدم او یا نمی‌خواهد؟

سجاد رشیدی پور

 




تعداد کل صفحات: 6


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات