نظرات
حالا که رفته ای بیا برویم بعد مرگت
قدمی بزنیم
ماه را بیاوریم و پاهامان را تا ماهیان رودخانه
دراز کنیم
بعد موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار بعد موهایت
را از روی لب هایت بزنم کنار بعد موهایت را از روی لب هایت ... لعنتی ! دستم از خواب بیرون مانده است !
شاعر :
گروس عبدالملکیان ,
یکشنبه 12 بهمن 1393 .:|:. 19:19 .:|:. علی ساطع میان تـــو و تنهایی تنهایی
را انتخاب می کنم و بدون آنکه بفهمی ، تماشایت می کنم
گلدان می شوم روی طاقچه شب و روز در من نور بریزی هر صبح موهایم را از صورتم کنار بزنی شب می شوم در من فکر کنی به
رویاهای دور ، به رویاهای نزدیک یا تنگ پر از شراب که لب هایت را روی لب هایم بگذاری من را بنوشی این روزها مدام تنهایی
را انتخاب می کنم دست
هایت را می گیرم .
..
شاعر :
فرناز خان احمدی ,
شنبه 11 بهمن 1393 .:|:. 16:16 .:|:. علی ساطع
چهارشنبه 24 دی 1393 .:|:. 14:34 .:|:. علی ساطع زن افسردگی اش را پشت رژ لب قرمزش
پنهان می کند مرد ، پشت با
زنانی با رژ لب قرمز ! و تنهایی هرگز کوله پشتی بر کتف نمی اندازد ! مهدیه لطیفی
شاعر :
مهدیه لطیفی ,
(شعروگرافی) ,
یکشنبه 21 دی 1393 .:|:. 15:29 .:|:. علی ساطع یلدا زنى ست كه موهاش را تا كمر بلند كرده ایستاده روبروى خودش و خطّ
چشم مى كشد زنى كه دستش بوى سیب و آیینه گرفته لبش رنگ
انار دندان خورده ... كه لباس شبش حریر بى حریمى ست كه مرد خواب هاى شبانه اش را به آن مى پیچد یلدا طولانى ترین گریه ى مردى ست كه خواب نمى بیند ، كه تا كمر خم شده از وقتى
زنش موهایش را كوتاه كرده و رفته ... زنى كه خطّ چشمش ریخته بس كه
وقت رفتن گریه كرده ... یلدا همین نبودن زنى ست كه موهایش ، كمر مردى را خم كرده ...
كامران رسول زاده شاعر :
کامران رسول زاده ,
یکشنبه 30 آذر 1393 .:|:. 20:20 .:|:. علی ساطع در نظربازی ما بی خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند
که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می گردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
حافظ شاعر :
حافظ ,
جمعه 28 آذر 1393 .:|:. 15:20 .:|:. علی ساطع
|
بسم الله الرحمن الرحیم
 جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی دیگر صفحات
فهرست شاعران وبگاه
آرشیو مطالب
برچسب ها
جمعه |
لب |
شعر |
پاییز |
نگاه |
باد |
لبخند |
ستاره |
دلتنگی |
زمستان |
بهار |
باران |
غروب |
دیدار |
خورشید |
خنده |
درخت |
آغوش |
زندگی |
بانو |
دوست داشتن |
چشم |
دل |
آسمان |
زن |
تنهایی |
ماه |
نفس |
گل |
اشک |
خواب |
مو |
عاشق |
سیاوش قمیشی |
گریه |
پرنده |
پنجره |
داریوش |
بوسه |
دریا |
خیال |
تنها |
دست |
شب |
قلب |
رفتن |
عشق |
بغض |
ابی |
مرگ | آمار بازدید وبگاه
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید این ماه : بازدید ماه قبل : بازدید کل : تعداد کل مطالب : بیشترین بازدید : 7030 عزیز در تاریخ : 18 اردیبهشت 1395 آخرین بروز رسانی : آخرین بازدید : |
