گفته بودم
پای دلدادگی ام می ایستم ،
پای دیر آمدنت ...
از همان ابتدا
خواسته بودم اینچنین عاشقی را
گفته
بودم آسان نمی خواهم تو را
می دانم، می دانم، می دانم،
اما تو بگو ، صبر
بیش از این جایز است ؟
حالا
دیگر وقت رسیدن آغوش
ات نیست ؟
تو که می دانی ، خدا هم ...
که من آغوش هیچکس را
برای خستگی هایم نخواسته ام
و حالا خواهانم ،
با صدای بلند هم می گویم
خواهان تـــو ، دستانت ...
خواهان لبانت که نامم را صدا می زند
و جانم گفتن های پی در پی لبان من
که در تمام وجودم انعکاس می یابد
و
من لبریز می شوم از داشتنت
عادل دانتیسم