جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
من را نگاه کن

من را نگاه کن که دلم شعله‌ور شود 

بگذار در من این هیجان بیشتر شود

 

قلبم هنوز زیر غزل لرزه‌های توست 

بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود

 

من سعدی‌ام ، اگر تو گلستان من شوی 

من مولوی ، سماع تو برپا اگر شود

 

من حافظم ، اگر تو نگاهم کنی ، اگر 

شیراز چشم‌های تو پر شور و شر شود

 

"ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود 

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود"

آنقدر واضح است غم بی تو بودنم 

اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود

 

دیگر سپرده‌ام به تو خود را که زندگی 

هر گونه که تو خواستی آنگونه سر شود 



نجمه زارع



شاعر : نجمه زارع ,
آغوش تـــو ...

جهان کوچکی ست زندگی ام

و تـــو ...

لطیف ترین قدرت این جهانی

آغوش را تحریم کنی

            بیچاره می شوم !


کاظم خوشخو






با خیال تـــو ...

من

راه های دور را هر روز ...

 

 با خیال تـــو

        نزدیک می کنم  !

ای هر محال زندگیم با تو ممکن ،

            ای آشنای هر روز با غربتم عجین  ...

من  ...

دوست دارمت

            چه بخواهی !

من  ...

دوست دارمت

            چه نخواهی !


حافظ ایمانی 



نگاهت

نگاهت قلبمو برده هنوزم پس نیاورده

دلم بی تاب چشماته بیا تا کم نیاورده

 

تموم حس و حال من به سمت تو سرازیره

کجای زندگیم هستی بیا فردا یکم دیره

نگاهت قلبمو برده هنوزم پس نیاورده

دلم بی تاب چشماته بیا تا کم نیاورده

 

عجب حسی به من دادی نه خوشحالم نه غمگینم

روزا خوابتو می بینم ، شبا بیدار میشینم

تمام آرزوم اینه که چشمات مال من باشه
بیا عاشق ترم میشه اگه این حال من باشه

نگاهت قلبمو برده هنوزم پس نیاورده
دلم بی تاب چشماته بیا تا کم نیاورده

 

بیا عاشق شدم ای وای
بیا این اعتراف کم نیست

دوستت دارم ، دوستت دارم
بیا این جمله مبهم نیست

بیا عاشق شدم ای وای
بیا این اعتراف کم نیست

دوستت دارم ، دوستت دارم

بیا این جمله مبهم نیست

 

نگاهت قلبمو برده هنوزم پس نیاورده

دلم بی تاب چشماته بیا تا کم نیاورده

 

تموم حس و حال من به سمت تو سرازیره

کجای زندگیم هستی بیا فردا یکم دیره

نگاهت قلبمو برده هنوزم پس نیاورده

دلم بی تاب چشماته بیا تا کم نیاورده

 

 



روزی بیا ...

همیشه

 آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم

روزی بیا که برای آمدن دیر نشده باشد "

 

می‌ نوشتم

روزی بیا

که هنوز دوستت داشته باشم ،

             که هنوز دوستم داشته باشی "

 

می‌ نوشتم

"در نبودنت

به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام

                        جز ایمان به بازگشت تـــو"

امروز

برای شما می‌‌نویسم

                        "یقیناً آمده است"

ولی‌ روزی که

من از هراس دیوارها

خانه را که نه ، خودم را ترک کرده بودم  !!!

 

نیکی‌ فیروزکوهی



خدا می دانست

خدا انگار چیزی می دانست

می دانست که شب چه سر عجیبی دارد


می دانست که

 اگر بشر ایمان نداشته باشد که

            "همه شب ها صبح می شوند "؛

                        شب های زندگی اش را تاب نمی آورد ...

 

خدا می دانست

که عاشقت خواهم شد 

        می دانست که اشک را آفرید

                                      و چشمان مرا ...


گونه هایم اگر باغچه داشت ؛

             بهترین تمشک دنیا را تولید می کرد  ...

 

 

عادل دانتیسم



مترسک خسته

تمام مزرعه را به آتش کشید  !

چون

نمی خواست

مترسکی خسته

            عاشق نگاهش شود ...

انگار سوختن

پایان هر چیزی است

            حتی زندگی یک مترسک !

 

 

علیرضا اسفندیاری



تعداد کل صفحات: 10


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات