جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
یلدا


توو چله ی من امسال

 کدوم شعر و کدوم فال

باز یاد اونو زنده کرده


حافظ بگو کدوم فال

 کدوم روز و کدوم سال

اونی که رفته بر میگرده

اونی که رفته بر میگرده


امشب کدوم ستاره

 دلشوره هامو داره

دلواپس لبخند اونه


کدوم جاده دوباره

 اونو با یک اشاره

تا پشت این در میرسونه

تا پشت این در میرسونه


توو چله ی هر سال من

 یه جای خالیه که پر نمیشه

حافظ نگو توو فال من

جدایی افتاده برا همیشه


تو چله ی هر سال من

 یه جای خالیه که پر نمیشه

حافظ نگو توو فال من

 جدایی افتاده برا همیشه

 

شبای چله صدام می لرزه ، دلم میگیره

شبای چله خاطره هاشو ازم میگیره


دلم دوباره نبودنش رو بهوونه کرده

یه عمره میگن ، اونی که رفته برنمیگرده ... برنمیگرده

 

 

بهمن محمدزاده

 

 

+ به یاد عزیزانی که یلدای امسال دیگر بین ما نیستند

 

دانلود آهنگ یلدا با صدای محمد معتمدی

 



یک قدم مانده ...

یک قدم مانده که پاییز به پایان برسد

دختر شرقی یلدا به زمستان برسد

 

باد در خرمن موهای سیاهش پیچید

که پریزاد غزل باف ، پریشان برسد

 

آمده دختر دی با سبدی برف به دست

تا به یمن قدمش زیره به کرمان برسد

 

دامنش باغ گل است و به نسیمی شاید

قمصر عطر تنش تا خود کاشان برسد

 

حافظ از او به صبا گفته و می خواسته است

نفس شاخ نباتش به خراسان برسد

 

کاش سهم همه از عشق مساوی باشد

پشت بن بستی هر کوچه ، خیابان برسد

 

کاش هر ساعت و هر ثانیه یلدا باشد

پشت هم از در و از پنجره مهمان برسد

 

دست هر دخترک فال فروش غمگین

لااقل چـند گرم ، پسته ی خندان برسد

 

نکند خنده به روی لبمان یخ بزند

قصه ی شادیمان زوود به پایان برسد

 

باید از عشق بسازیم دژ و نگذاریم

دست اندوه به ایرانی و ایران برسد

 

فریبا سیدموسوی (رها)

 



بوسه شب یلدا


از این روزهای پر عبور

از این تقویم بی نشان ؛

من آن بوسه ی شهریوری را

گذاشته‌ام روی پیشانی ماه

 

شب های یلدا

کنار پنجره بخواب

 

بوسه ی طولانی

دلچسب تر است عشق من !

 

 

علیرضا اسفندیاری

 



آخرین دلبریِ پاییز ...


یلدا

آخرین دلبریِ پاییز است ...

 

مانند زنی که 

درست لحظهٔ رفتن

گیسوان مشکی بلندش را باز می کند ...



آرش شریعتی 




انتهای خیابان آذر


بوی یلدا را می شنوی ؟

انتهای خیابان آذر

 

باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان

 قراری طولانی به بلندای یک شب

شب عشق بازی برگ و برف

 

پاییز 

چمدان به دست ایستاده

عزم رفتن دارد

آسمان بغض میکند ، می بارد

 

خدا هم می داند عروس فصل ها

 چقدر دوست داشتنی ست ،

دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن می دهد

 

آخرین نگاه بارانی اش را

 به درختان عریان می دوزد ، دستی تکان می دهد

 

قدمی برمی دارد سنگین و سرد

کاسه ای آب می ریزم پشت پای پاییز و تمام می شود

 

"پاییز"

 ای آبستن روزهای عاشقی

رفتنت به خیر ، سفرت بی خطر




یلدا

بی تـــو

پاییـــز ،

طاعون سرخ بی مهریست

            که در ریشه درختان دویده است !

 

فصل زردی که

 آبانش ، آسمان ندارد

            و آذرش همیشه یلداست  ...

 

 

کامران فریدی

 

. . . . . . .


یلدا
،

بهانه ای بیش نبود ؛

 

برای شاعری تنها

            تا برایت بنویسد ...

 

وگرنه

شبانه طولانی بی تـــو ،

                  چه تبریکی دارد ؟!!!

 

 

ایرج تمجیدی

 



یلدا ...

یلدا

زنى ست كه

موهاش را تا كمر بلند كرده

ایستاده روبروى خودش

            و خطّ چشم مى كشد

زنى كه دستش

بوى سیب و آیینه گرفته

            لبش رنگ انار دندان خورده ...
           

كه لباس شبش حریر بى حریمى ست

كه مرد خواب هاى شبانه اش را به آن مى پیچد

یلدا

طولانى ترین گریه ى مردى ست

كه خواب نمى بیند ، كه تا كمر خم شده

            از وقتى زنش موهایش را كوتاه كرده و رفته ...

زنى كه خطّ چشمش ریخته

            بس كه وقت رفتن گریه كرده ...

یلدا

همین نبودن زنى ست

كه موهایش ، كمر مردى را خم كرده ...

 

 

 

كامران رسول زاده

 



تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات