جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
شهرزاد

 

تـــو رو از دور دلم دید اما

            نمیدونست چه سرابی دیده !

منه دیوونه چه میدونستم

            زندگی برام چه خوابی دیده

 

نمیدونی نمیدونی ای عشق ؛

             کسی که جوونیشو ریخته به پات

واسه اینکه تو رو از دست نده

            چه عذابی چه عذابی دیده !

 

آه ای دل مغموم

             آروم باش آروم

ای حال نامعلوم ، آروم باش آروم

 

نیستی اما هنوزم کنارمی

                        نیستی اما هنوزم اینجایی

روزی صد هزار دفعه میمیرم

                        اگه احساس کنم تنهایی

 

هرکجا رفتی و هرجا موندی

                        منو بی خبر نذار از حالت

اگه تنها شدی و دلت گرفت

                        خبرم کن که بیام دنبالت

 

آه ای دل مغموم

             آروم باش آروم

ای حال نامعلوم ، آروم باش آروم

 

 

حسین صفا



دلم گرفته ...

باید به فکر

 تنهایی خودم باشم

 

دست خودم را می گیرم

                و از خانه بیرون می زنیم

 

در پارک

به جز درخت

            هیچ کس نیست

 

روی تمام

 نیمکت های خالی می نشینیم

             تا پارک ، از تنهایی رنج نبرد


دلم گرفته

یاد تنهایی اتاق خودمان می افتم

            و از خودم خواهش میکنم به خانه بازگردد

 

 

محمد علی بهمنی



طعم تلخ یک درد

پالتو ات را بپوش و راهی شو ، تا رسیدن به مرز تنهایی

کافه ها را یکی یکی طی کن ، در شب روسیاه یلدایی

 

خط بزن خاطرات عشق ات را ، دل بکن از خیال آغوشش

خسته شو از غبار سردی که ، خانه ات را گرفته بر دوشش

 

رد شو از این سکوت دردآور ، با غروری که هی لهش کردی

شب به شب در دلت بگو معشوق ، من نمی خواهمت که برگردی

 

پالتو ات را بپوش و راهی شو ، خالی از بغض های تکراری

عاشقی را بکش به صُلابه ، بین مخروبه های بی عاری

 

عاشقی امتداد تنهایی پیش معشوق های تو زرد است ...

پالتو ات را بپوش و باور کن عاشقی طعم تلخ یک درد است


 

سجاد صفری اعظم



دیدار شد میسر و بوس و کنار هم

دیدار شد میسر و بوس و کنار هم

از بخت شکر دارم و از روزگار هم


زاهد برو که طالع اگر طالع من است

جامم به دست باشد و زلف نگار هم


ما عیب کس به مستی و رندی نمی کنیم

لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم


ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند

و از می جهان پر است و بت میگسار هم


خاطر به دست تفرقه دادن نه زیرکیست

مجموعه ای بخواه و صراحی بیار هم


بر خاکیان عشق فشان جرعه لب اش

تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم


آن شد که چشم بد نگران بودی از کمین

خصم از میان برفت و سرشک از کنار هم


چون کائنات جمله به بوی تو زنده اند

ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم


چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست

ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم


حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس

و از انتصاف آصف جم اقتدار هم

 

حافظ

 

ادامه مطلب

شاعر : حافظ ,
دی ماه دلم

روزگاریست که دردت شده در من جاری

زجرکش کرده مرا بستر این بیماری


باورت می کنم ای عشق ، تو هم باور کن

دلم از دست تو برداشته زخمی کاری


من به شهریور چشم تـــو ارادت دارم

تو به دی ماه دلم گوشه ی چشمی داری ؟


همچنان کشته ی مژگان توأم ، حرفی نیست

گرچه این هم شده دیگر سخنی تکراری


پشت گرمم به تو ، گرمای تموزی انگار

پشت گرمم به تو ای عشق ، اگر بگذاری

 

 

جواد کلیدری

 



ماه بانو

ماه بانوی جزیره ! دلبری را بیخیال

 دامن گلدار رقص بندری را بیخیال

 

 من حواسم هست که دیوانه ات باشم مدام

 مو پریشان تر نکن ، یادآوری را بیخیال

 

می زنم پارو میان موج های نیلی ات

 ناخدا ! آن بادبان روسری را بیخیال

 

 چشم الماس زمرد پیکر یاقوت لب!

نقشه ی گنجی خودت ، نقش پری را بیخیال

 

 پیش باید رفت در دریای مواج تنت

 نه ! نینداز آن پلاک لنگری را بیخیال

 

 تفرقه ایجاد خواهد کرد آخر این شکاف

 خط بین سینه های مرمری را بیخیال

 

 دور انگشت تو می چرخم به هر سو خواستی

 آن سکان حلقه ی انگشتری را بیخیال

 

 دل ببر از من به هر اندازه میخواهی ولی

 دزد دریایی من ! غارتگری را بیخیال

 

 با نگاهت تا ابد تنها مرا آتش بزن

 آسمان خسته ی خاکستری را بیخیال

 

 چون صدف ، وا مانده آغوشم به مروارید تو

 مال من شو بعد از این و دیگری را بیخیال

 

 

شهراد میدری

 

 



دلم دست هات را می خواهد

دلم صدات را می خواهد

            بوی موهات را می خواهد

 

وقتی خوابی

پشت آن پلک های معصوم

            آرامش نفس هات را می خواهد

 

اینجا در غیبت تـــو

سرم را در لباست فرو می برم

و آرام نمی گیرم

 

دست هات کجاست گل من؟

            دلم دست هات را می خواهد.

 

عباس معروفی 

 



تعداد کل صفحات: 16


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات