جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
خانه من

چه بوسیدنی است

زنی آلوده به سردی و سکوت

که دل و دست اش

 درمان بی آرامی های من است

 

انار سرخی شده ام در تب رسیدن


در انتظار شنیدن نامم

میان شعرهای برنده اش

و دعوت شدن به

 بوسه های خونین اش

 

من ، روی زمینِ

    دل نشین ترین دردها

خانه ساخته ام

 

 

 بهنود فرازمند



بیا با هم کمی عشق بازی کنیم

بیا با هم

 کمی عشق بازی کنیم

گل مهربانم !

 

تعارفات خوشگل کنیم

بیا با دل های هم بازی کنیم

 

مثلا من بگویم ...

پیدا کردنت سخت بود

به سختی یافتن توت فرنگی بود در قطب شمال  !

 

و تـــو ذوق کنی

گونه هایت چرا سرخ شد عزیزکم ؟

 

حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
بی تابی پروانه ها

بیا و ...

به این‌ها بگو

کم خودشان را به پنجره اتاقم بکوبند !

 

بگو

آن طرف پنجره

شمع نیست

دل من است که آتش گرفته !!!

 

اصلا آن روز

 که روسری گلدارت را سرت کردی

فکر بی‌تابی این همه پروانه نبودی !؟

 

محسن حسینخانی



سه شنبه


سه شنبه

وسط هفته ایستاده است

            و تنهایی ازش می بارد 

 

نه پای رفتن دارد ، نه دل ماندن...

سه شنبه ها می توانم بفهمم

            مادر چرا با فروغ اشک می ریزد

سه شنبه ها می توانم بفهمم

وقتی پدر می گوید از من گذشته است 

                        شما فکری به حال باغچه کنید ...

منظورش از باغچه 

تنها همان رز کنار حیاط است !


سه شنبه ها

             می توانم بفهمم

 کجا ایستاده ام و چقدر غمگینم ...

و من فکر میکنم ...


فکر میکنم
 

تـــو را شبیه سه شنبه ها دوستت دارم


انبوهم از دوست داشتنت

                        اما چه دلتنگ ...

سه شنبه ها

وسط دوست داشتن ات می ایستم

تنهایی ازم می بارد

نه پای رفتن دارم ، نه دل ماندن ...

و سه شنبه 

یعنی انبوه دلتنگی

            به وقت تنهایی ...

 

روشنک آرامش



رسم ماندن

 

همه چیز از آنجایی خراب می شود

که به خیالت تمام جان و روحش را بدست آورده ای ،


که حالا دیگر او برای توست ،

 

که حالا اگر

یک روز نباشی یا باشی ،

 فرقی ندارد ، او هست ،

 

که اگر نگویی دوستت دارم ،

 او می فهمد که دوستش داری ،


که اگر با بوسه

در آغوش اش نگیری ، 

فرقی نمی کند .

 

اشتباه است ، اشتباه .

آمدن رسم خودش را دارد

 

دل می بری ،

دل می دهی ،

اما ماندن ...


امان از این ماندن

که به پای خیلی ها نماند ،

که به تن خیلی ها نرفت .

 

ماندن یعنی بوسه های هر روزه ،

یعنی تـــو نباشی ،

من دستم به زندگی نمی رود ،

یعنی دلتنگی های مدام .

 

ماندن شیرین و فرهاد و لیلی و که و که و که نمی خواهد

 

ماندن یک من و یک تو ی ساده می خواهد ،

یک غرور فراموش شده .

مانده یک دل ساده می خواهد .

 

 

عادل دانتیسم



آدم ها


آدم ها هیچ وقت برای مان تمام نمی شوند

 

آن هایی كه می روند

مانند آن هایی كه مانده اند

هر روز از روزنه ی ریز كوچكی درون مان را دید می زنند ...

 

درون ما پر از

 آدم های نصفه نیمه ی ناتمام است

كه خورده حساب های صاف نشده با ما دارند

 

آن هایی كه دل شان را شكسته ایم ،

 آن هایی كه دل مان را شكسته اند

...

 

همه ی آن ها همیشه

در سیر و آبادی و خرابی لحظه لحظه های زندگی مان دست دارند

 

به سان اشباحی كه

 گاهی بی هوا می آیند اما هرگز بی هوا نمی روند

همواره روبروی مان نشسته اند و سایه انداخته اند در آینه  ...

 

 

 مریم رحیمی



اول آبی بود این دل

اول آبی بود این دل ، آخر اما زرد شد

آفتابی بود ، ابری شد ، سیاه و سرد شد


آفتابی بود ، ابری شد ، ولی باران نداشت

رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد


صاف بود و ساده و شفاف ، عین آینه

آه ، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد ؟


هرچه با مقصود خود نزدیکتر می شد ، نشد

هرچه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد ، شد


هرچه روزی آرمان پنداشت ، حرمان شد همه

هرچه می پنداشت درمان است ، عین درد شد


درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود

پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد ؟


سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل

یک نظر روی تـــو را دید و حواسش پرت شد


بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان

ناگهان این اتفاق افتاد : "زوجی فرد شد"


بعد هم تبعید و زندان ابد شد در کویر

عین مجنون از پی لیلی بیابانگرد شد


کودک دل شیطنت کرده است یک دم در ازل

تا ابد از دامن پر مهر مادر طرد شد

 

 

قیصر امین پور

 



تعداد کل صفحات: 16


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات