جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
رسم ماندن

 

همه چیز از آنجایی خراب می شود

که به خیالت تمام جان و روحش را بدست آورده ای ،


که حالا دیگر او برای توست ،

 

که حالا اگر

یک روز نباشی یا باشی ،

 فرقی ندارد ، او هست ،

 

که اگر نگویی دوستت دارم ،

 او می فهمد که دوستش داری ،


که اگر با بوسه

در آغوش اش نگیری ، 

فرقی نمی کند .

 

اشتباه است ، اشتباه .

آمدن رسم خودش را دارد

 

دل می بری ،

دل می دهی ،

اما ماندن ...


امان از این ماندن

که به پای خیلی ها نماند ،

که به تن خیلی ها نرفت .

 

ماندن یعنی بوسه های هر روزه ،

یعنی تـــو نباشی ،

من دستم به زندگی نمی رود ،

یعنی دلتنگی های مدام .

 

ماندن شیرین و فرهاد و لیلی و که و که و که نمی خواهد

 

ماندن یک من و یک تو ی ساده می خواهد ،

یک غرور فراموش شده .

مانده یک دل ساده می خواهد .

 

 

عادل دانتیسم



جمعه

جمعه

مرد با احساسی ست

که دلش معشوقه ای زیبا می خواهد ،

که دست های ظریفش را بگیرد و ببوسد

 

جمعه

زن دل نازکی ست،

که دلش همزبانی می خواهد ،

با دست های قوی

و انگشت هایی آماده ی نوازش چند تار مو

 

جمعه

 وقتی این چیزها را ندارد

عجیب دلش می گیرد !

 

 

شیما سبحانی



من به ترک عادت‌ها عادت کرده‌ام ...

نمی‌دانم

در کجای عشق ، ایستاده‌ام !؟

خوب است یا بد ؟

 

اما دلم دیگر برایت

      تنگ نمی‌شود ، نمی‌تپد !

 

نم‌نم

به لطف گریه

از غم گذشته‌ام ،

من به ترک عادت‌ها عادت کرده‌ام ...

 

بر گشته‌ام

به اوّل اوّل آشنایی

به همان روزهای بی تـــویی

تنهایی ، تنهایی ، تنهایی ...

 

 

مینا آقازاده



جمعه

جمعه را

عاشق غمگینی

به روزها اضافه کرد که

           معشوقه اش  او را ترک کرده بود


تا هر چند روز یکبار
 

روزی هم باشد که از سر صبح اش بنشیند و

به معشوقه اش ، دلتنگی هایش و بدبختی هایش فکر کند ...

 

و غروب که شد

بغض اش بترکد ، تا خفه نشود !

 

وگرنه پیش  از آن

اصلا جمعه نبود ...

 

 

بهنام محبی فر



بغض


مگر یک بغض چه میخواهد ؟!

 

یک دل گرفته ...

یک خاطره ی شعله ور

و یک خط شعر !

 

اگر همه ی این ها هم

در غروب جمعه اتفاق بیفتد ؛

                  دیگر من هیچ نمیگویم !

 


محسن دعاوی



شاعر : محسن دعاوی ,
بوی تـــو ...

بوی تو از خاک برمی‌خیزد

و با یاکریم‌ها به پرواز درمی‌آید .

 

پنجشنبه است ، دلبرکم !

تکان‌های دستم را ببین ؛

بوی تو پر می­کشد تا من

 

بوی تو دست می‌شود ، حلقه بر گردنم

بوی تو لب می‌شود ، می‌خندد ،

بوسه می‌شود بر پیشانی‌ام

 

چشم می‌شود ،

     اخم می‌کند به بی‌قراری‌ام

 

بوی تو ، بوی تو ...

 بوی تـــو دلتنگم می‌کند

 

بغض که می‌شوم

پر می­کشی و تنهاییآغاز می­شود.

 

هر روز من بی‌تو

 پنجشنبه است ، دلبرکم !

تکان‌های شانه‌ام را ببین ...

 

 

کامران فریدی



تمام نام های جهان با تـــوست

 

بی هیچ نام می آیی

اما تمام نام های جهان با تـــوست

 

وقت غروب

نامت دلتنگی ست

 

وقتی شبانه ،

چون روحی عریان می آیی

                 نام تو وسوسه است

 

زیر درخت سیب

            نامت حواست

 

و چون

به ناگزیر با اولین نفس

 که سحر می زند ، می گریزی ؛

                        نام گریزناکت رویاست !

 

 

حسین منزوی 



شاعر : حسین منزوی ,

تعداد کل صفحات: 12


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات