جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
عشق حرمت داشت ...

زمانه یک سر سوزن اگر که غیرت داشت

تـــو سهم من شده بودی و عشق حرمت داشت

 

همیشه بی تو جهان لحظه لحظه اش غم بود

اگرچه از تو چه پنهان ، غم تو لذت داشت

 

جهان به شیوه ی دلخواه من نمی چرخید

و صبح صادق من غربت هدایت داشت

 

تو هم شبیه زمانه ، مرا زمین زده ای

نمی شود که به این رسم زشت عادت داشت

 

نخواستی که بفهمی دل ش ک س ت ه ی من 

فقط نیاز به یک ذره استراحت داشت

 

برو به عاقبت این قضیه فکر نکن

برو کنار کسی که به تو محبت داشت

 

و شک نکن که تو را در بهشت می بینم

اگر حیات پس از مرگ واقعیت داشت

 

 

امید صباغ نو

 



من را نگاه کن

من را نگاه کن که دلم شعله‌ور شود 

بگذار در من این هیجان بیشتر شود

 

قلبم هنوز زیر غزل لرزه‌های توست 

بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود

 

من سعدی‌ام ، اگر تو گلستان من شوی 

من مولوی ، سماع تو برپا اگر شود

 

من حافظم ، اگر تو نگاهم کنی ، اگر 

شیراز چشم‌های تو پر شور و شر شود

 

"ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود 

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود"

آنقدر واضح است غم بی تو بودنم 

اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود

 

دیگر سپرده‌ام به تو خود را که زندگی 

هر گونه که تو خواستی آنگونه سر شود 



نجمه زارع



شاعر : نجمه زارع ,
بگو چه کار کنم ؟


بگو چه کار کنم ؟

وقتی شادی به دم بادکنکی بند است

 

و غم چون سنگی

مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند

 

دل ام ؛

شاخه ی شاتوتی

            که باد ، خون اش را

                        به در و دیوار پاشیده است ...

 

 

غلامرضا بروسان 

 



گاهی آدم عاشق نامهربانی می شود

رنگ اشکم بی تو دارد ارغوانی می شود

سرفه هایم تازگی ها آن چنانی می شود

انتظارت کار دارد دست چشمم می دهد

رفته رفته عینکم ته استکانی می شود

هرچه غم بود از دلم با اشک بیرون شد ولی

خاطراتت پشت پلکم بایگانی می شود

کوه طاقت هم که باشی عشق آبت می کند

شانه های مرد عاشق استخوانی می شود

گاه مثل بیژن و یوسف به چاهت می کشد

گاه جسمت مثل عیسى آسمانی می شود

شب به شب جنگست بین عقل من با عشق تو

نقش من هم این وسط پا در میانی می شود

چشم و ابروی خشن از بس که می آید به تـــو

گاهی آدم عاشق نامهربانی می شود

صفحه ای از دفترم را باد با خود برد و رفت

داستان عشق ما فردا جهانی می شود

بی تو اطرافم پر از ارواح سرگردان شده

بر نگردی شاعرت قطعن  روانی می شود

کار و بار آدم عاشق ندارد اعتبار

مردنش هم مثل اشکش ناگهانی می شود



مرتضى خدمتی



تو میتونی

وقتی جای خنده غم می‌شینه روی لبام

تشنه نوازشم ، خسته از خستگیام

 

وقتی که دستای من گرمی دستی می‌خواد

 وقتی یه لحظه خوشی به سراغم نمیاد

 

تو میتونی غمامو خواب کنی ، گونه‌های خیسمو پاک کنی

تو میتونی دلمو شاد کنی ، منو از درد و غم آزاد کنی

 

با همیشه عاشقت تو همیشه عاشقی ، تویی که مسبب لذت دقایقی

به تن مرده من تو میتونی جون بدی ، به رگای خشک من قطره قطره خون بدی

 

تو میتونی غمامو خواب کنی ، گونه‌های خیسمو پاک کنی

تو میتونی دلمو شاد کنی ، منو از درد و غم آزاد کنی

 

وقتی که شب می‌رسه آسمون سیاه می‌شه ، غم و غصه تو دلم قد یه دنیا می‌شه

وقتی که دستای تو خونه‌مون در می‌زنه ، دل من پشت دیوار از خوشی پرپر می‌زنه

 

تو میتونی غمامو خواب کنی ، گونه‌های خیسمو پاک کنی

تو میتونی دلمو شاد کنی ، منو از درد و غم آزاد کنی

 

تـــو میتونی   …

 

 

 



بی تو

بیا که در غم عشق ات مشوشم بی‌ تو

بیا ، ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو !

 

شب از فراق تو می نالم ای پری رخسار !

چو روز گردد ، گویی در آتش ام بی تو

 

دمی تو شربت وصلم نداده ای ، جانا !

همیشه زهر فراقت همی چِشَم بی تو

 

اگر تو با من مسکین چنین کنی ، جانا !

دو پایم از دو جهان نیز درکِشم بی تو

 

پیام دادم و گفتم : بیا ، خوشم میدار

جواب دادی و گفتی که : من خوشم بی تو !

 

 

سعدی




شاعر : سعدی ,
;-(

هیچ چیز

غم انگیزتر از این نیست

          که کسی که دوستش داری ؛

 

هیچ تلاشی 

 برای نگه داشتنت نکند !

 

 

 ارنستو ساباتو

 



تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات