جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد


جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد

ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد


بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم

مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد


شاید این باغچه ده قرن به استقبالت

فرش گسترده و در دست گلایل دارد


تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد


کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز

می خرم از پسرک هر چه تفال دارد


یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد


هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها

تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...

 

سید حمید رضا برقعی



ای ماه چه دیر آمدی

یک شهر دعا کرد و بلا کم نشد امسال

خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال

 

ای ماه چه دیر آمدی از راه و عجیب است

دل واپس تو عالم و آدم نشد امسال

 

پیش از تو محرم شد و پیش از تو عزا بود

مویی ز عزاداری تو کم نشد امسال

 

جایی ننشستیم که یادی نشد از درد

شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال

 

صد خیمه ‌خاموش به تاراج جنون رفت

یک خاطر آسوده فراهم نشد امسال

 

در گریه نهفتیم عزای شب خود را

تاوان تو زخمی ست که مرهم نشد امسال

 

 

عبدالجبار کاکایی

 



برچسب‌ها : #ماه
ماه باید یک شبی مهمونی کنه


ماه باید یک شبی مهمونی کنه

                        پیشتون مهتابو قربونی کنه

آخه چشمای قشنگت می تونه
                        که بگیره شبو زندونی کنه

بذارین خورشید صورت شما
                        ابری خونه مو آفتابی کنه

چشمای روشنتون دوباره باز
                        شب تاریکمو مهتابی کنه

 

 

ماه باید یک شبی مهمونی کنه
                        پیشتون مهتابو قربونی کنه

آخه چشمای قشنگت می تونه
                        که بگیره شبو زندونی کنه

روز باید تو آینه ی صورتتون
                        چشماشو به روی دنیا وا کنه

وقتی که خورشید خانوم میاد بیرون
                        خودشو تو چشمتون پیدا کنه

نازنینم ، وای اگه خورشید عشق
                        توی چشمای شما غروب کنه



ماه باید یک شبی مهمونی کنه
                        پیشتون مهتابو قربونی کنه

آخه چشمای قشنگت می تونه
                        که بگیره شبو زندونی کنه



 

هما میرافشار



خورشید خاک
تو بالنده از سپهر بلندی

 تو مهری
 تو ماهی
 تو بارنده ابری به هر باغ بی بر
تو خوبی تو پاکی تو چون ژاله صبحگاهی

بهاری
تو برگی تو باری
قرار دل بی قراری
 تو ریزنده بر شط شوری و شوقی
تو چون آبشاری

 تو سرچشمه نور مهر پگاهی
نسیم خوش صبحگاهی
 تو نوری
 تو شعری
تو شوری
 تو ژرفای دریای وجد و سروری

تو روحی
 تو جانی
 تو یادآور پاکی کودکانی
تو بوی خوش بوستانی

تو شوق نویدی
تو گلهای سرخ و سپیدی

تو مهتاب رویایی تابناکی
تو خورشید خاکی

تو موجی
 نسیمی
 نسیمی که از توست امواج دریا
 تو موجی
که رسپنجه های نسیمش نوازد
 تو وجدی
تو شوری

 تو حالی
تو شعر خوش حافظی
لایزالی
تو گلهای باغی
 تو مدهوش و مستی
 تو هستی

 تو ای آن که روزی ندانم کجا خواهمت یافت
تو ای مایه شوق
شادی من
 تو ای گوهر پاک آزادی من

 

حمید مصدق
  

 



شاعر : حمید مصدق ,
شب تنهایی خوب

گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند 

شب سلیس است، و یکدست ، و باز.


شمعدانی ها

و صدادارترین شاخه فصل ، ماه را می شنوند.


پلکان جلو ساختمان ،

در فانوس به دست

و در اسراف نسیم ،

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های تو را

چشم تو زینت تاریکی نیست .


پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا.

و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام تو را ، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.

پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت  :

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

 

 

سهراب سپهری . حجم سبز



خیالِ خامِ پلنگ من


خیال خام پلنگ من
 ، به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را ز بلندایش ، به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ؛ دل مغرورم ، پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ، ماه بلند من ، ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خدا حافظ ؛ اگرچه لحظه­ ی دیدارت

شروع وسوسه ­ای در من ، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم ، آری ؛ موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان ز آغاز ، به یکدگر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گُل مُرده ، دوباره زنده نشد ، اما

بهار ، در گُل شیپوری ، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم ، شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل پیشه ، بهانه اش ، نشنیدن بود

چه سرنوشت غم انگیزی ! که کرم کوچک ابریشم

تمام عُمر قفس می­بافت ، ولی به فکر پریدن بود



حسین منزوی

 



شاعر : حسین منزوی ,

تعداد کل صفحات: 8


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات