جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
باور میکنی ...

اگر بگویم ؛

"دیشب بعد بوسیدنت ،

وقتی داشتی بِر و بِر نگاهم میکردی


همان لحظه که

دست من و موی تـــو

              عشق را به بازی گرفتند


درست قبل بیدار شدنم

بال درآوردم ...."

باور میکنی !؟؟؟

 

آریا نوری




زن ها ...

زن ها لای پیچِ موهایشان ، کمی دلشوره دارند

سوار بلندی پاشنه هایشان ، کمی خیال پردازی

 

روی تَرَکِ لب هایشان ، ترس و تردید

در جیرینگ جیرینگِ النگوهایشان ، شیطنت های زنانه

 

لا به لای چینِ پیراهنشان ، سبد سبد مهربانی

در اخمِ پیشانیشان ، وفاداری

و در دو دویِ مردمکِ چشم هایشان ، حرف دل ...

 

می دانی عشق کجای این داستان جا دارد ؟

در بوسه هایشان

 


پریسا زابلی پور



بوسه زن ها



زندگی عاشقانه طلوع خواهد کرد ...!


برای صبح شدن

نه به خورشید نیاز است

نه خنده های باد  


چشم هایت را که باز کنی ،

موهایت که پریشان بشود ،

زندگی عاشقانه طلوع خواهد کرد ...!

 

مینا آقازاده



بهار تویی ...

من حرف هیچکس را قبول ندارم

 

مگر زیبایی

چیزی به جز چشمهای توست ؟

 

مگر شکفتن غنچه ها

             دلیلی به جز لبخندت دارد ؟

 

رنگ سال هم مسلماً رنگ موهایت

 

اصلاً وقتی تو بهاری ،

 چه فرقی دارد سال نو شود ،

             فصل عوض شود یا هر چیز دیگری ؟

 

تـــو باشی ، هر ثانیه ام بهار است

 

و من هیچ بهانه ای

 برای عاشق نشدن دوباره ام ندارم

 

 

اشکان پارسا

 



زندگی من یعنی تـــو !

زندگی من

یعنی شیب خط گردنت

            وقتی به پهنای شانه ات می رسد

 

یعنی رگ برجسته ی دست هایت

            وقتی آنها را در هوا تکان می دهی

 

یعنی مهربانی شباهنگام و خواب آلودت

            وقتی که می پرسی : "سردت نیست؟"

 

یعنی رگه های قرمز چشمانت

            وقتی خستگی در چشمانت موج می زند

 

یعنی موهای خیس روی

 پیشانی ات که به عطسه می اندازدت

زندگی من یعنی تـــو !

یعنی همین دلتنگی نفس گیر

            وقتی این شعر را برایت می نویسم ...


عادل دانتیسم

 



غروب محبوب من !

دنیای تو همین جاست ؛


کنار کسی که

قسم می خورد به حرمت دستهای تو


کنار کسی که

 با خدای خود قهر می کند

                     با موهای تو آشتی


کنار کسی که

حرام می کند خواب خودش را بی رویای تو


کنار کسی که

 با غم چشمهای تو غروب می کند


غروب محبوب من !


غروب ؛

همان جایی که

 اگر تـــو را از من بگیرند ،

            سرم را می گذارم تا بمیرم !

 

 

نیکی فیروزکوهی



دلم دست هات را می خواهد

دلم صدات را می خواهد

            بوی موهات را می خواهد

 

وقتی خوابی

پشت آن پلک های معصوم

            آرامش نفس هات را می خواهد

 

اینجا در غیبت تـــو

سرم را در لباست فرو می برم

و آرام نمی گیرم

 

دست هات کجاست گل من؟

            دلم دست هات را می خواهد.

 

عباس معروفی 

 



تعداد کل صفحات: 5


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات