جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
ملک عشق

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست


زندگی خوشتر بود در پردهٔ وهم و خیال

صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست


شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع

در میان آتش سوزنده جای خواب نیست


مردم چشمم فرومانده‌ست در دریای اشک

مور را پای رهایی از دل گرداب نیست


خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است

کوه گردون سای را اندیشه از سیلاب نیست


ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم

ورنه این صحرا تهی از لالهٔ سیراب نیست


آنچه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست

ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست


گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست

ور تو را بی ما صبوری هست ما را تاب نیست


گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا

ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست


جلوهٔ صبح و شکرخند گل و آوای چنگ

دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست


جای آسایش چه می جویی رهی در ملک
عشق

موج را آسودگی در بحر بی پایاب نیست

 

 

رهی معیری



شاعر : رهی معیری ,
عشق


عشق نجات دادن غریقیست

که دیگر هیچکس به نجاتش امیدی ندارد .

 

عشق ،

 رجعت به آغاز ِ آغاز است ، به شروع ،

به همان لبخند ، همان نگاه ، همان طعم ،

     اما نه خاطره‌ی آنها ، خود ِ آنها.

...

مگذار که عشق ، به عادت دوست داشتن تبدیل شود !

مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه ، به عادت آب دادن گلهای باغچه تبدیل شود !

 

عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست ،

 پیوسته نو کردنِ خواستنیست که خود ، پیوسته ، خواهان نو شدن است ، و دیگرگون شدن.

 

تازگی ، ذاتِ عشق است ، و طراوت ، بافت عشق .

 

چگونه می‌شود

تازگی و طراوت را از عشق گرفت ،

 و عشق ، همچنان ، عشق بماند؟

 

 

نادر ابرهیمی

 



امروز صبرم تمام شد !

امروز صبرم تمام شد !

توانستم دو گل را

از بوته های شمعدانی جدا کنم !

 

دو گل را

از بوته های شمعدانی جدا کردم ،

 

در لابلای صفحات کتاب گذاشتم

            تا برای پیری ام اندوخته باشد !

 

این صفحات کتاب

با عقاید کهنه و پوسیده

            در پیری به من کمکی نخواهد کرد !

 

در پیری ، فقط 

امیدم به این دو گل شمعدانی است ... 

 

 

احمدرضا احمدی

 



ارزش گل تـــو ...

روباه گفت : خدا نگهدار !

 

و اما  ...

 رازی که گفتم خیلی ساده است ؛

            جز با چشم دل نمی توان خوب دید

                                    آنچه اصل است از دیده پنهان است ،

 

ارزش گل تـــو

 به قدر عمری است که

            به پایش صرف کرده ای !

 

 

آنتوان دوسنت اگزوپری

  



گل من

شازده کوچولو گفت :

        کم‌کم دارم می‌فهمم ...

 

گلی هست ...

و من گمان می‌کنم که

             آن گل مرا اهلی کرده است ...

روباه گفت : ممکن است ،

 در کره زمین همه جور چیز می‌شود دید ... 

شازده کوچولو آهی کشید و گفت :

            گل من گاهی بداخلاق ، کم حوصله و مغرور بود !

 

اما ماندنی بود ...

این بودنش بود که او را

             تبدیل به گل من کرده ...

 

             ولی آنکه من می‌گویم در زمین نیست.

 

 

آنتوان دوسنت اگزوپری

 



دلم دست هات را می خواهد

دلم صدات را می خواهد

            بوی موهات را می خواهد

 

وقتی خوابی

پشت آن پلک های معصوم

            آرامش نفس هات را می خواهد

 

اینجا در غیبت تـــو

سرم را در لباست فرو می برم

و آرام نمی گیرم

 

دست هات کجاست گل من؟

            دلم دست هات را می خواهد.

 

عباس معروفی 

 



اتفاقی باش که با عشق نسبت دارد

اگر شد ، اتفاقی باش

             که با عشق نسبت دارد

 

بگذار اغوا کردن ،

ترس از عشق ، خلق فاصله          

                         کار شیطان باشد

 

اگر شد ،

مرد لحظه ها باش

 

دلی اگر هست ،

            برای سپردن ،

                        برای عاشق شدن است

 

و بهشت ...

 

بهشت تنها

 در آغوش ماست

             که گل می کند .

 

 

 

نیکی فیروزکوهی



تعداد کل صفحات: 5


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات