جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
قدرت تـــو

مدت هاست که برایت چیزى ننوشته ام

زندگى مجال نمى دهد ! غم نان ...

با وجود این ،

خودت بهتر مى دانى

نفسى که مى کشم تـــو هستى

خونى که در رگ هایم مى دود

و حرارتى که نمى گذارد یخ کنم

 

امروز بیشتر از دیروز

دوستت مى دارم

 و فردا بیشتر از امروز

 

و این ، ضعف من نیست ، قدرت تو است

 

 

احمد شاملو



شاعر : احمد شاملو ,
من از موهای بلندت کوتاه نمی آیم ...

می خواهی رژ صورتی بزن 

 

دامن گلدار بپوش 

            تاپ ، پیراهن ...

یا هر چه دوست داری تنت کن

 

اما ... 

دست به موهایت نزن

 

من از موهای بلندت کوتاه نمی آیم ... 

 

 

محسن حسینخانی 

 

من از موی بلندت کوتاه نمی آیم

 



خنده یک زن

تمام مردان این شهر شاعرند  !

باور کن  !!


حالا یکی شعر می نویسد ،

یکی نشانی تمام گل فروشی ها را می داند ،

یکی از سر کار زنگ می زند ،

و یکی هم لابلای خرید های روزانه

یک کرم مرطوب کننده دست می خرد  !


تمام مردان این شهر شاعرند ،

و می دانند

زیباترین شعری که

 تاکنون یک مرد سروده است ،

خنده یک زن است  ...

 

 مرتضی شالی



لبخند اردیبهشت


سه فرزند داشت
...

 

ولی برای بهار ،

اردیبهشت

دختری بود که هربار

به لبخندش نگاه می کرد ؛


خاطرات سرد یک زمستان را

به شکوفه ای از یاد می برد ...

 


 
حمید جدیدی



شاعر : حمید جدیدی ,
حس تو

امکان نداره حس تـــو از یاد این خونه بره

دردی که با عشق اومده با مرگ میتونه بره

دنیامو دادم دست تو از هر طرف بنبست شه

جداً کجا دیدی کسی با قاتلش همدست شه؟

جداً کجا دیدی کسی با قاتلش همدست شه؟

تب میکنم از فکر تو تا با خودم همدرد شم

صدتا زمستونم بیاد ، امکان نداره سرد شم

شاید تمام عمرمو درگیر ویرونی کنی

اما بدون با عشق من کاری نمیتونی کنی


هرروز راهی میشی و باور ندارم رفتنو

تنهاتر از اونم که از رفتن بترسونی منو

جز زخم هایی که زدی چیزی برام مرهم نشد

هر کار کردی با دلم این عشق در من کم نشد

امکان نداره حس تـــو از یاد این خونه بره

دردی که با عشق اومده با مرگ میتونه بره

دنیامو دادم دست تو از هر طرف بنبست شه

جداً کجا دیدی کسی با قاتلش همدست شه؟

جداً کجا دیدی کسی با قاتلش همدست شه؟



ماه عاشقی

مراقب شمعدانی هایت باش

اردیبهشت

ماه عاشقی های بی ملاحظه است !!!


مجتبی تقوی زاد


شمعدونی



بهار دست های توست

بهار دست های توست

و شکوفه های درختی که

 مثل لبخند تو نام اش را نمی دانم

 

سرخی گونه هات

دل سیب های هفت سین را برده

و نگاه تـــو سبز ترین خیال دنیاست

 

وقتی آفتاب گرم می افتد روی دیوار نگاه

حتمن جایی دورتر از اینجا

تو داری چشم هات را باز می کنی

 

چه ساده ایم ما

نمی دانیم این نسیم فروردین 

عطر گیسوهای معشوق است

افتاده به جانِ هوا

 

حالا این تو و این گنجشک های بی قرار

نشسته بر سپیدار ، سر کوچه پی بهار می گردند

 

من که هرچه گفتم‌شان

هنوز نیامده ای ، باورشان نشد ...

 

میلاد کاشانی



تعداد کل صفحات: 336


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات