جهان برای من
با میلاد تـــو آغاز شده
و برگهای تقویم
تنها دیوارهایی فرضی است
که
فاصله را یادآوری می کنند
تا باور کنیم بی آغوش ،
عشق افسانه ای بیش نیست
اما حالا که
دوباره میلاد توست ،
بیا با هم دیوانگی کنیم
مثلاً من ماه را جای تو می بوسم
و تو با قاصدکی برای چشمانم لبخند بفرست
بعد
با هم به ریش تقویم و دیوارهایش می خندیم
تنها خدا می داند
هر بار که می خندی
دیوارها ، کابوس آوار می بینند ...
گیلدا ایازی