جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دلتنگی

می‌دانی ...

در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم

بلکه در جمع این‌چنین‌ترم

 

دلتنگی محصول غیبت نیست ، محصول حضور است

حضور هر کس غیر از تو

 

بودن با دیگران ، نبودن تو را بیشتر می‌کند

دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و

اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند که جای خالی تو را باز می‌تابانند

بلکه آدم‌ها هستند

 

آدم‌ها ، آخ آدم‌ها ...

آخ از آدم‌هایی که هستند ، اما تـــو نیستند

 

 

حسین وحدانی

 



خواب خوش

دنیا رو وقتی که قراره بی تو تنهاشم ، نمی خوام

چیزی به جز اینکه بتونم عاشقت باشم ، نمی خوام


دیدار من با تو اگه حتی توو خوابم باشه ، خوبه

اما اگه باید صبح از این خوابِ خوش پاشم ، نمی خوام


ای کاش حقم از تموم زندگی تنها تو باشی

من عاشق تنهایی ام ، تنها بشم اما تو باشی


تصمیم میگیرم که تا وقتی که زنده ام ، غرق باشم

اما فقط وقتی که توو اعماق این دریا تو باشی


تمومِ زندگیمو فقط با یه اشاره

بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره


تـــو لب تر کن ببین من چقدر دیوونه میشم

دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره


تموم زندگیمو فقط با یه اشاره

بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره


تو لب تر کن ببین من چقدر دیوونه میشم

دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره


عشقی که بعد از صد سال بازم

 مثل روزای اولش بجوشه خوبه

از کل دنیا ، کنج دل تو جای من

 تنها همین یه گوشه خوبه


هر جور باشی دوستت دارم

مجبورم از دستت ندم چون زندگیمی


با من بساز و دنیامو نسوزون

هر جور میتونی بمون یار قدیمی

تموم زندگیمو فقط با یه اشاره

بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره


تو لب تر کن ببین من چقدر دیوونه میشم

دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره

 

 

ایمین



یک عالمه از تـــو را میخواهم ...

من

تمام دنیا را کنار گذاشته ام

 
و از تمامش

یک جای بی سر و صدا

مقداری تنهایی ...

یک‌ فنجان قهوه ،

و یک عالمه از تـــو را میخواهم  ...

 

 

حسین زارع




آدم ها ، برای چه دلتنگی را جشن می گیرند ؟

لب های هر دو مان

 شبیه به ماهی ست

 

بیا تُنگ صورتمان را یکی کنیم

با هم که باشند ، دور هم می گردند

سرشان به شیشه ی تنهایی نمی خورد


و نمی فهمند آدم ها ،

برای چه دلتنگی آن ها را جشن می گیرند


من آینه هم می آورم

این طوری می شوند چهار ماهی ، چهار عاشق

که بوسه هاشان را به هم نشان می دهند

تا حال تمام سفره عید باشد

 

 

 رسول ادهمی



شاعر : رسول ادهمی ,
پنج شنبه ها ، به مناسبت تنهایی تعطیل است !

من یک جای تاریخ

یک جای تقویم

یک ماه از یک فصل جا مانده ام !


همان روز که قول دادم

 بوسه هایم را نسیم به تاراج نبرد


همان پنج شنبه ی فیروزه ای رنگ

که دلگرمی آغوشت در من چون شراب چرخید

            همان روز که به سیب سرخ چشمانت کودکانه خندیدم


من یک پنج شنبه

در دل آذر ، در میانه ی پاییز

            در اوج تقویم جا مانده ام !


و تـــو مدتهاست رفته ای
...

من تنها کسی هستم که در تقویمش

            پنج شنبه ها ، به مناسبت تنهایی تعطیل است !



حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
سه شنبه


سه شنبه

وسط هفته ایستاده است

            و تنهایی ازش می بارد 

 

نه پای رفتن دارد ، نه دل ماندن...

سه شنبه ها می توانم بفهمم

            مادر چرا با فروغ اشک می ریزد

سه شنبه ها می توانم بفهمم

وقتی پدر می گوید از من گذشته است 

                        شما فکری به حال باغچه کنید ...

منظورش از باغچه 

تنها همان رز کنار حیاط است !


سه شنبه ها

             می توانم بفهمم

 کجا ایستاده ام و چقدر غمگینم ...

و من فکر میکنم ...


فکر میکنم
 

تـــو را شبیه سه شنبه ها دوستت دارم


انبوهم از دوست داشتنت

                        اما چه دلتنگ ...

سه شنبه ها

وسط دوست داشتن ات می ایستم

تنهایی ازم می بارد

نه پای رفتن دارم ، نه دل ماندن ...

و سه شنبه 

یعنی انبوه دلتنگی

            به وقت تنهایی ...

 

روشنک آرامش



من به ترک عادت‌ها عادت کرده‌ام ...

نمی‌دانم

در کجای عشق ، ایستاده‌ام !؟

خوب است یا بد ؟

 

اما دلم دیگر برایت

      تنگ نمی‌شود ، نمی‌تپد !

 

نم‌نم

به لطف گریه

از غم گذشته‌ام ،

من به ترک عادت‌ها عادت کرده‌ام ...

 

بر گشته‌ام

به اوّل اوّل آشنایی

به همان روزهای بی تـــویی

تنهایی ، تنهایی ، تنهایی ...

 

 

مینا آقازاده



تعداد کل صفحات: 10


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات