جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
داغ !!!

 مرد باشی

تنها باشی

دلتنگ باشی ...

 

آواره ی کوچه و خیابان باشی

وقتی به اولین زنی که شبیه اوست میرسی ؛


نزدیک میشوی ...

سیگارت را روشن میکنی

بعد پشت دستت را خوووب داغ میکنی

داااغ ...

 

این داستان هیچ دنباله ای ندارد !

 


 

نیکی فیروزکوهی

 



ساده نیست بانو !

راست می گفتی بانو !

 

دلدادگی آنقدرها هم که

 فکرش را می کردیم، ساده نبود .

 

ساده نیست ؛

دل که می دهی ،

انگار خودت را دودستی تقدیم او ی قصه کرده ای

 

بخندد ، می خندی

اشک بریزد ، اشک نمی ریزی ؛ سیل می باری .

 

سرد باشد، 

مرداد با همه گرمایش

 به حالت برف می بارد ...

 

و انتظار ...

امان از این انتظار که می شود

 کار هر روزه که هیچ ؛  کار هر ثانیه ات

 

ساده نیست بانو !

 

 

عادل دانتیسم



قبرهای بدون سنگ ...

رفته بودی !

 

خواستم یادت را

بی آنکه کسی بفهد

در دل پنهان کنم ...

 

نمی دانستم

قبرهای بدون سنگ

مساحت بیشتری را

غمگین می کنند



محسن حسینخانی

 



گاهی نمیشود ...

گاهی چه بی گناه ، دلت پیر میشود

اینجا همان دمی است که زود دیر میشود

گاهی به رغم تشنگی عشق ، عاقبت

با حسرتی فقط ، عطشت سیر میشود 

گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود

بی رحم چون کمان کمانگیر میشود

گاهی همان گلی که به دل پروراندی اش

خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود

گاهی که آرزوست بغل سازی اش به مهر

تنها سراب اوست که تصویر میشود

گاهی نیایش ات که فقط بهر وصل بود

چون نیست قسمتت ، به دلت تیر میشود

گاهی صدای بارش باران که دلرباست

با چتر تک سواره چه دلگیر میشود

گاهی که ضرب و جمع به راهی نمی رسد

من کم شوم ز یار ، چه تفسیر میشود

گاهی مسیر عشق ، ز پیکار عقل و دل

از تیزی و خطر ، چو شمشیر میشود

گاهی که منطقت ندهد پاسخت به دل

باید نشست و دید ، چه تقدیر میشود


 

 قیصر امین پور



تفاوت

جایم را با کسی پر خواهی کرد


او هم تـــو را خواهد بوسید

و به تو خواهد گفت که زیبایی

            اما به مرور از تک و تا خواهی افتاد


چون نه بوسه‌هایش

مغناطیس بوسه‌های مرا خواهد داشت

نه شعر می‌داند چیست

            که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع




 
سجاد گودرزی



من به دنیا هم نمی آمدم ...


من به دنیا هم نمی آمدم

 شاید خوشبخت دیگری دوستت داشت

 

اما خودمانیم

 من به دنیا نمی آمدم

 کی هر لبخندت را روزی هزار بار جشن می گرفت ...

 

کی هر روز اردیبهشت برایت عروسی میگرفت ...

کی هر تابستان دلش شاتوت میشد برایت و مدام می ریخت ...

 

 کی هر پاییز قدر هزار باغ انار دلش ترک بر می داشت ،

 که نکند کم باشد برای دور کردن غروب های جمعه از جانت ...

 

 کی هر زمستان

تنهایی هزار تا آغوش میشد برایت ...

 

 دیوانه

من به دنیا نمی آمدم

کی هر شب برایت می مرد

و هر صبح برای بوسیدنت زنده می شد ...

 

 

حسنا میرصنم



تمام نام های جهان با تـــوست

 

بی هیچ نام می آیی

اما تمام نام های جهان با تـــوست

 

وقت غروب

نامت دلتنگی ست

 

وقتی شبانه ،

چون روحی عریان می آیی

                 نام تو وسوسه است

 

زیر درخت سیب

            نامت حواست

 

و چون

به ناگزیر با اولین نفس

 که سحر می زند ، می گریزی ؛

                        نام گریزناکت رویاست !

 

 

حسین منزوی 



شاعر : حسین منزوی ,

تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات