من
از میان واژههای زلال
دوستی را برگزیدهام ،
آنجا که
برفهای
تنهایی
آب
میشوند
در صدای تابستانی
یک دوست
ناهید عباسی
چقدر خوب است که صبح بیدار شوی به تنهایی و ... مجبور نباشی به کسی بگویی دوستاش داری وقتی دوستاش نداری دیگر ... ریچارد براتیگان شاعر :
ریچارد براتیگان ,
جمعه 23 مرداد 1394 .:|:. 09:39 .:|:. علی ساطع تو را وقت باران ... تو را وقت تنهایی ام در خیابان تو را بیشتر از تمام درختان تـــو را
بیشتر از تمام جهان دوست
دارم
حافظ ایمانی شاعر :
(شعروگرافی) ,
حافظ ایمانی ,
چهارشنبه 17 تیر 1394 .:|:. 09:20 .:|:. علی ساطع می بینمت ، بیش از همیشه بیقرارم می بیندت ... می بینی اش ... . من بغض دارم
می بوسدت ، کم مانده یک دریا ببارم
موی بلندش می شود آویز دارم
او چای می ریزد برایت ... من خمارم !
او را نوازش می کنی ... جان می سپارم
عکسش در آورده دمار از روزگارم
می خندد و من بوسه ها را میشمارم
تو حق او هستی و من حقی ندارم نفیسه سادات موسوی شاعر :
نفیسه سادات موسوی ,
شنبه 13 تیر 1394 .:|:. 18:27 .:|:. علی ساطع ای کاش کسی بود ... کسی ! نه ... من محتاج تنی نیستم ... دلم
دستی را می خواهد ! می فهمی یعنی چه ؟ این
همه تنهایی را می فهمی
؟ که دلت یک دست می خواهد نه یک آغـوش پنهانی دستی که تو را بفشارد در
هیاهوی یک خیابان شلوغ نه
یک بوسه در بیشه ای خلوت من دلم رسوایی می خواهد نه یک عشق پنهانی
شاعر :
علیرضا اسفندیاری ,
سه شنبه 9 تیر 1394 .:|:. 21:55 .:|:. علی ساطع شکایت نمی کنم ، اما ... آیا واقعاً نشد که در گذر همین همیشه
ی بی شکیب ، دمی دلواپس تنهایی دستهای من شوی ؟
نه به اندازه تکرار دیدار و همصدایی نفسهامان ! به اندازه زنگی ... واقعاً نشد ؟ واقعاً انعکاس سکوت ، تنها حاصل فریاد آن همه ترانه رو به دیوار
خانه ی شما بود ؟
نگو که نامه های نمناک من به دستت نرسید ! نگو که باغچه ی شما از آوار آن همه باران ، قطعه ای هم به نصیب نبرد !
نگو که ناغافل از فضای فکرهایت فرار کردم ! من که هنوز همینجا ایستاده ام !
کنار همین پارک بی پروانه کنار همین شمشادها ، شعرها ، شِکوه ها ...
هنوز هم فاصله ی ما همان هفت شماره ی پیشین است !
دیگر نگو که در گذر شب گریه ها گُمش کردی ! نگو که نشانی کوچه ی ما را از یاد بردی ! نگو که نمره پلاک غبار گرفته ی ما ، در خاطرت نماند !
آیا خلاصه ی تمام این فراموشی های ناگفته ، حرفی شبیه "دوستت نمی دارم"
تو در همان گفتگوی دور گلایه و گریه نیست ؟ یغما گلرویی شاعر :
یغما گلرویی ,
یکشنبه 31 خرداد 1394 .:|:. 14:33 .:|:. علی ساطع من کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم ... راه زیاد است ، مهم نیست ! گاهی در این برهوت سرگردان می شوم ، مهم نیست ! باد پسم می زند مدام ، سرما می رود توی جانم ، مهم نیست ! خودم را بغل می کنم ! فقط می خواهم بدانم جاده هر قدر دراز
و طولانی باشد ، آخرش
یک جایی تو ایستاده ای ؟! بین راه گاهی آدم هایی را می بینم که آخر جاده شان هیچکس نیست ... از
این برهوت می افـتند به برهوت دیگر ! و همین هراسانم می کند ... و همین باعث می شود تنهایی خودم
را دوست بدارم ، آخر من که جز تـــو کسی را ندارم ... شاعر :
عباس معروفی ,
سه شنبه 5 خرداد 1394 .:|:. 19:29 .:|:. علی ساطع
|
بسم الله الرحمن الرحیم
جهان را به عـشـق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهـــانی بـــرای تـــــو . . . حسین پناهی دیگر صفحات
فهرست شاعران وبگاه
آرشیو مطالب
برچسب ها
نگاه |
ستاره |
گل |
دیدار |
دلتنگی |
نفس |
مو |
دل |
خواب |
پنجره |
بانو |
بغض |
اشک |
زمستان |
بوسه |
باران |
دوست داشتن |
شعر |
تنها |
دریا |
خنده |
عاشق |
پرنده |
زن |
شب |
عشق |
ابی |
گریه |
داریوش |
آسمان |
لب |
چشم |
تنهایی |
خورشید |
سیاوش قمیشی |
قلب |
بهار |
جمعه |
غروب |
پاییز |
ماه |
زندگی |
رفتن |
دست |
درخت |
آغوش |
خیال |
لبخند |
باد |
مرگ | آمار بازدید وبگاه
بازدید امروز : بازدید دیروز : بازدید این ماه : بازدید ماه قبل : بازدید کل : تعداد کل مطالب : بیشترین بازدید : 7030 عزیز در تاریخ : 18 اردیبهشت 1395 آخرین بروز رسانی : آخرین بازدید : |