جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
لب بر لب

لب بر لب ات

چنانت

 به درخت بچسبانم

 به دلتنگى

 

كه درخت شوى ...

كه رفتن اگر بخواهى ، نتوانى !

 

كه بمانى ...

 

 

 علیرضا روشن



و من کامل شدم ...

باران را به خانه دعوت کردم

آمد ، ماند و رفت

شاخه گلی برایم جا گذاشته بود

آفتاب را به خانه دعوت کردم

آمد ، ماند و رفت

آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود

درخت را به خانه دعوت کردم

آمد ، ماند و رفت

شانه سبزی برایم جا گذاشته بود

تـــو را به خانه دعوت کردم

تو ، زیباترین دختر جهان

            آمدی و با من بودی

و وقت بازگشت

گل و آینه و شانه را با خود بردی

و برای من

شعری زیبا جا گذاشتی

                        و من کامل شدم


شیرکو بیکس



شاعر : شیرکو بیکس ,
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است

تـــو نیستی و

 پاییز از چشمهای

 مرد عاشق ی شروع شده است که

                  تمام درختان را گریسته است در سوگ رفتنت  ...


برنگرد،

که بر نمی گردی تو هیچوقت

            نمی خواهمم داشته باشمت

 

نترس

فقط بیا

در خزان خواسته هام

            کمی قدم بزن ، تا ببینمت

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است



کامران فریدی



جاذبه ، اشک ، سیب

نیوتن اگر

 جاذبه را درست می فهمید

            معشوقه اش از درخت متنفر نبود

 

و در دفتر خاطراتش نمی نوشت :

 

" اشک های من هم ،

             به زمین می افتاد ...

 

اما تـــو

 سیب را ترجیح دادی ."

 

 

هومن شریفی

 



کاش بیدار نشوم


یادت هست گفتی
:

مگر اینکه خواب داشتن مرا ببینی ... !

 

حالا که خواب هستم

 می توانم دستان تـــو را

            برای چند لحظه‌ای داشته باشم گلم ؟!

 

در خواب کجا برویم ؟

پارک یا خلوت‌ترین کوچه‌های شهر ؟!

 

نترس !

درست است

که ذوق مرگ شده ام

            اما زود نمی بوسمت !

 

زود مثل این شاه ماهی ندیده ها بغلت نمی کنم !

 

اصلاً آنقدر مهربان می شوم

            که احساس امنیت کنی‌

 

اصلاً کاری می‌کنم که خودت بگویی :

            پس دستانت کو به روی سرم ؟!

 ...

پرتت کنم به آسمان ؟

            جیغ بزنی ... یواش می ترسم گلم !

 

می‌ خواهی پا برهنه بدویم تا خود خدا ؟!

 

هدیه را کجا تقدیمت کنم ؟!

             لابلای بنفشه‌ها یا لای شعر ؟!

 

اصلاً می خواهی برویم پیش سالمند‌ترین درخت شهر ...

 

دارم کم کم

به داشتنت عادت می‌کنم ، عجیب !

 

کاش بیدار نشوم

کاش هیچ‌گاه بیدار نشوم ... !

 

 

بهرنگ قاسمی



راستی چرا ... ؟

تو چه ساده ای و من ، چه سخت

تو پرنده ای و من ، درخت

 

آسمان 

همیشه مال توست

ابر ، زیر بال توست !

 

من ، ولی همیشه گیر كرده ام

تو به موقع می رسی و من ،

سالهاست دیر كرده ام ...

 

خوش به حال تو كه می پری !


راستی چرا

دوست قدیمی ات ؛

درخت را

            با خودت نمی بری ؟

 

 

عرفان نظر آهاری

 

 



تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم

تو را وقت باران ...

تو را وقت تنهایی ام در خیابان

تو را بیشتر از تمام درختان

تـــو را بیشتر از تمام جهان دوست دارم

 

 

 

حافظ ایمانی





تعداد کل صفحات: 6


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات