جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
جان منی تو

من شوق قدم های رسیدن به تو هستم
یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم

آرامش لبخند تو اعجاز تو این است
زیبایی تو خانه براندازترین است

مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد

میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی تو

مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد

میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی تو

 

من بودم و غم ، تا که رسیدم به تو غم رفت
من آمدم از تو بنویسم که دلم رفت

این بار نشستم که تو را خوب ببینم
ای خوب تر از خوب تر از خوب ترینم

مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد

میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو
تو جان منی جان منی جان منی تو

 

احمد امیرخلیلی



یک لحظه دلم خواست ...

یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم
بی‌محکمه زندانی بازوی تو باشم

پیچیده به پای دل من پیچش مویت
تا باز زمین‌خورده‌ی گیسوی تو باشم

کم بودن اسپند در این شهر سبب شد
دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم

طعم عسل عالی لب‌هات دلیلی‌ست
تا مشتری دائم کندوی تو باشم

تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است
من رفتگری در پل خاجوی تو باشم

 

امیر سهرابی

 



مادر


گاهی دلم

 هیچ چیز نمی‌خواهد

جز گپ ریز ریز با مادرم 

هی من حرف بزنم

هی او چای تازه دم بریزد

هی چای‌ام سرد بشود

هی دلم گرم

 

آنجا که چای‌ات سرد می‌شود

و دلت گرم ، خانه مادر است !


نسرین بهجتی



دلم خواست عاشقت شوم

عاشقت شدم

که وقتی پاییز شد

و هر کسی رفت توی لاک خودش

کسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشد

 

عاشقت شدم

که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشی

که صدایت طعنه بزند به خش خش برگ ها

 

عاشقت شدم

که شعرهایم مخاطب خاص داشته باشند

و آدم ها من و تـــو را با هم ورق بزنند

 

آن روز من به دلهره های بعد از نبودنت فکر نکردم

 

دلم خواست عاشقت شوم

تا رنگ فصل ها را ما تعیین کنیم

 

 

شیما سبحانی


عشق + پاییز




دلتنگی

اما بیایید یک چیزی در گوش‌تان بگویم :

رفتن ، نبودن ، نباید زیاد طول بکشد

نباید عادت شود


نباید گذاشت دلتنگی به حد نهایت برسد

نباید گذاشت دل به دلتنگی خو کند ، یادش بگیرد و با آن کنار بیاید


آدم نباید آن‌قدر برود و دور شود

که از مدار جاذبه‌ی کسانی که دوستش دارند خارج شود


بگذارید در گوش‌تان بگویم
:


آدمی که یک بار تا پای مرگ رفته باشد

و برگشته باشد ، دیگر از مرگ نمی‌ترسد


آدمی که یک بار تا سر حد مرگ دلتنگ شده باشد

 و زنده مانده باشد ، دیگر از فقدان نمی‌ترسد

 


حسین وحدانی



وقتی دلم درگیر توست


وقتی دلم درگیر توست ؛

آن قدر زیبا می شوم

که گل ها از خجالت خیس شبنم می شوند

 

وقتی دلم درگیر توست ؛

آن قَدَر می خواهمت ... می خواهمت

که نمی گذارم دنیا به آخر برسد

 

وقتی دلم درگیر توست

من از خدا پُر می شوم

مثل اینکه برای دوست داشتن ات

هیچ وقت قرار نبوده است بمیرم

 

وقتی دلم درگیر توست

چهار فصل ، گل سرخ می شوم

پُر می شوم از کاج ها ، یک سبز ممتد می شوم

 

وقتی دلم درگیر توست 

پر می شوم از دختران گل فروش

که با کفش های پر از باران

و دست های خیس عطر تـــو

بهار را در شهر ، دست فروشی می کنند

 

وقتی دلم درگیر توست

و من ؛ خدایا چه قدر دوستت دارم

آه یک جور دیگر می شوم  !

 

 

پرویز صادقی



تـــو تمنای من و جان من و یار منی

در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی

قبلا هرگز نشدم این همه شیدای کسی

 

آنچنان در همه جای دل من جا شده ای

که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی

 

پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو

نگذارم به دلت باز شود پای کسی

 

تـــو تمنای من و جان من و یار منی

پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی

 

من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست

تا تو باشی نشوم خیره به لب های کسی

 

من سراپا همه یک جلوه ای از عشق توام

عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی  !

 

 

مجید احمدی



تعداد کل صفحات: 16


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات