جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
خدا می دانست

خدا انگار چیزی می دانست

می دانست که شب چه سر عجیبی دارد


می دانست که

 اگر بشر ایمان نداشته باشد که

            "همه شب ها صبح می شوند "؛

                        شب های زندگی اش را تاب نمی آورد ...

 

خدا می دانست

که عاشقت خواهم شد 

        می دانست که اشک را آفرید

                                      و چشمان مرا ...


گونه هایم اگر باغچه داشت ؛

             بهترین تمشک دنیا را تولید می کرد  ...

 

 

عادل دانتیسم



بی تو

بیا که در غم عشق ات مشوشم بی‌ تو

بیا ، ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو !

 

شب از فراق تو می نالم ای پری رخسار !

چو روز گردد ، گویی در آتش ام بی تو

 

دمی تو شربت وصلم نداده ای ، جانا !

همیشه زهر فراقت همی چِشَم بی تو

 

اگر تو با من مسکین چنین کنی ، جانا !

دو پایم از دو جهان نیز درکِشم بی تو

 

پیام دادم و گفتم : بیا ، خوشم میدار

جواب دادی و گفتی که : من خوشم بی تو !

 

 

سعدی




شاعر : سعدی ,
تو دل‌ می‌‌کنی ، من جان !

تو دل‌ می‌‌کنی ، من جان !

تو دلت می‌ آید من را رها کنی ،

             من جانم می‌‌رود از تو دور شوم !

 

تو یک بار

 برای همیشه "نه" می‌‌گویی ،

        اما من میان هزار و یکشب "آ‌ری" 

                        به ادامه تنها ماندنم می‌‌اندیشم !

 

 

بهرنگ قاسمی



یک عمر دیر کردی و هرگز نیامدی

آورد نام شاعری ات را به لب کشید

برداشت یک قلم و تورا با ادب کشید

 

نخلی کشیده قدّ تو را فرض کرد و بعد

لب های سرخ و خط زده ات را رطب کشید

 

آمیخت آب و آتش و توفان به هم و بعد

چشم تو را شبیه زنان عرب کشید

 

از ترس کینه های زنان سپید چشم

اندام بی نظیر تو را نیمه شب کشید

 

بر بوم خیره شد و نگاه تو را گریست

آهی میان حسرت و تردید و تب کشید

 

دیگر قرار بود که هرگز ... ولی نشد !!!

امشب دوباره عکس تو را بی سبب کشید

 

یک عمر دیر کردی و هرگز نیامدی

یک عمر مرد ساعت خود را عقب کشید

 

 

فروغ تنگاب جهرمی

 

 



اولین بار

اولین بار

لب هایت را که بوسیدم

 

فهمیدم

که مومنان

برای رودی از عسل

چطور شب زنده داری می کنند

 

 

حافظ ایمانی


 



من دلم برای "او" گرفته است ...

من دلم

برای آن شب قشنگ

من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود ...

آن سیاهی و سکوت

            چشمک ستاره های دور ...

من دلم برای "او" گرفته است ...



محمدرضا عبدالملکیان



مدتهاست که نیستی

مدتهاست که نیستی

 

خواستم ببوسمت

تا جادو کنم تو را برای خواستنم

 

اما نشد 

تو تا اجابتم کنی ،

             از خجالت آب رفته بودی

 

عزیز من !

      نبودی دیگر ...

 

مدتهاست که نیستی

 

و من بی بوسه تـــو

عزرائیل را به خواب می بینم هر شب ...

 

 

کامران فریدی



تعداد کل صفحات: 6


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات